دختر قشنگم به اصرار مامان ماری و بابایی 4 شنبه 19 شهریور با خاله المیرا ساعت 5 به سمت رشت پرواز داشتیم که داخل هواپیما به خاطر ترافیک هوایی 1 ساعت معطل شدیم و شما بلایی نبود که سر منو خاله نیاوردی همش میخواستی سرپا وایستی و بزنیی تو سرآقایی که صندلی جلو نشسته بود بعدشم میخواستی تو راهرو هواپیما راه بری . برا ظرف میوه آورده بودم که سرگرم شی یه تیکه که خواستم بذارم دهنت دیدم یه چیزی از دهنت انداختی بیرون . یه آدامس جویده شده که یه آدم بی فرهنگ به گوشه صندلی چسبونده بود پیدا کرده بودی و انداخته بودی دهنت منو خاله حالمون بهم خورد و یه چند ثانیه فقط به همدیگه خیره شدیم نمیدونم چطوری انداختی دهنت که ندیدیم خلاصه با کلی مکافات خوابوندمت و ...