مامان برات بمیره که تحملت زیاده و تو سختیها و دردها مقاومی !عزیزم مامان طاقت درداتو نداره و از فکر کردن به اونها هم وحشت داره . عزیزم یکی از چیزهایی که خیلی میترسم و حالا ترسم کمتر شده واکسناته. خدارو شکر اذیت نشدی و تا حالا که دو بار واکسنت زدم مامان ماری زحمت کشید و با من اومد آخه مامان طاقت دیدن اشکها و درداتو نداره نمیتونه ببینه به پای خوشگل و نازت واکسن میزنه.بار اول که می بردیمت حسابی استرس داشتم بابا اکبر ما رو برد و رسوند و شما یه لباس بندی صورتی پوشیده بودی و تو راه خوابیده بودی و تو خواب بهت واکسن میزدن و من نگاه نکردم مامان ماری بردت داخل و پاتو نگه داشت و واکسن اول که بهت زدند صدات در نیومد برای واکسن سه گا...