آرمینا جون  آرمینا جون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

آرمینا جون دلیل زندگیمون

گل نازم آرمینا جونم

قربون دختر قشنگم که مستقل از اول 3 ماهگی صاف می نشست و از اول 2 ماهگی صاف رو پاهاش می ایستاد . قربوووووون ذوق کردنت دخملی!   عزیزم اینم ابتکار مامان ماری ،شما رو روی گلدون بلند خونه شون نشونده،بافتی هم که پوشیدی شاهکار مامان ماریه.قربون سلیقه قشنگ مامانم. بزرگ شدی بابت این همه زحمت ازشون تشکر کن و دستشونو ببوس.اینجا 3 ماهه بودی     ...
24 آذر 1392

عشق مامانتی ،زیباترین نعمتم!

عزیزم تو همه زندگی منی تو ضربان قلبمی . عزیزم در باورم این زمین نیست که جاذبه دارد . نه تنها جاذبه زمین بلکه تمام جاذبه های جهان از آن توست و قطعا زمین جاذبه اش را از تو میگیرد . ...
24 آذر 1392

برای بابا امید

شیرینم .حاصل عشق من وبابا، من برای شما از خاطرات بارداری و زایمانم نوشتم اما همشون نبود . گاهی برمیگردمو از خاطرات جا مونده برات مینویسم. حالا اینبار میخوام از بابای مهربونت بنویسم که هم یه بابای مهربونه و هم همسری مهربون و بینظیر.من واقعا به خدا ی خودم به اندازه بزرگیش مدیونم . مدیونشم چون به من فرصت زندگی داده و برام بهترین نعمتهاشو خواسته .یه همسر مهربون و یه دختر دوست داشتنی داده. یه پدر مادر مهربون و  بینظیر و یه خواهر و  یه برادر عزیز واصلا هر کس و هرچیزی که تو زندگیم دارم بهترین نعمت ممکن برامه. هزاران بار شکر.عزیزم میخوام برات از بابا امید بنویسم عزیزم بابات از وقتی که ازدواج کردیم شما رو میخواست اما من به خا...
24 آذر 1392

زیباترین خنده ها ازآن توست

  آرمینای عزیزم : برگ گلم : جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ، حتی اگر لبریز شکوفه باشد ارزش دیدن ندارد . خنده هایت دری است رو به بهشت و برایم چون بهشت بی مثال است و دیدنی  :  مامان قربون خنده زیباو بی ریات دلبرکم!           ...
23 آذر 1392

قربون قدم خیرت عزیزترینم

مامان هزاران بار پای کوچکت را میبوسد....... عزیزم بی شک تو فرشته ای بودی که خدا برای مامان آرزو و بابا امید فرستاده و حالا شدی فرشته زمینی .قربون پا قدمت عسلم . دردونه مامان وقتی دنیا اومدی یه دنیا خیر و برکت رو برای ما به ارمغان آوردی. وقتی مامان تو رو 7 ماه باردار بود امتحان رسمی شدن برگزار شد که وقتی چند روزت بود خبر قبولی تو آزمونو همکارام به من دادند و بعدشم که بابا امید  برای ریاست بانک مصاحبه داد و همین امروز حکم قطعیش اومد. و مامان آرزو هم 27/7/92 مدرک فوق لیسانسشو گرفت. این چند اتفاق بزرگ ترینش بود پا طلای مامان. وگرنه اتفاقهای خوب زیاد افتاده عسلکم. مامان عاشقته و هزاران بار پاتو میبوسه عزیزم . خدا...
23 آذر 1392

عکس 2 ماهگی آرمینا خانم

عزبزم اینجا ٢ ماهه بودی این لباسم تنها لباس دخترونه ای بود که اندازت میشد از بس موش بودی جیگرم. این لباسم با بند سایز می شد وگرنه اندازت نمیشد. دنیا اومدی 2.480 گرم بودی خیلی کوشولو بودی جوجه طلایی مامان. عاشق این نگاه معصومتم عسل مامان ...
20 آذر 1392

آرمینا تو اولین جشنی که شرکت کرده بود!

دختر مامان این عکس شما تو جشن عقد عمو هانی و زن عمو سارا، که مثله یه نگین میدرخشیدی !این بافت خیلی قشنگو مامان ماریت برات بافته .قربون دستای قشنگ مامانم که کلی چیز برات بافته و تو همشون مثله یه عروسکی : عزیزم از اونجایی که تو یه فرشته ای و اصلا مامانو اذیت نمی کردی و نمی کنی تو جشن مثله یه عروسک ناز بودی و همش خوابیده بودی و تو بغل خاله فرشته ی بابا امیدت که خیلی مهربونه خواب بودی.   ...
20 آذر 1392

اولین آتلیه آرمینا خانم مورخ 26/6/1392

عروسک قشنگ مامان تو زیباترینی گلم . خیلی باهات حرف دارم ولی فعلا یه چند تا ازعکسهای آتلیه  نوزادیتوبرات میذارم. ولی عزیزم خیلی خوب نشد چون شما بی حوصله بودی و خسته و با ما همکاری نمی کردی ! میدونم که قول میدی برای عکسهای بعدی حسابی جبران کنی . راستش خیلی قشنگ تر از عکسها بودی عروسک نازم .       اینم یه عکس هنری که بابا امیدت خیلی دوست داشت از شما داشته باشه ولی خیلی خوب نشد چون شما اصلا نمیخوابیدی انگار میدونستی چه خبره ؟حس همکاریت خیلی بالا بود!؟ ...
20 آذر 1392