آرمینا جون  آرمینا جون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

آرمینا جون دلیل زندگیمون

کفشهای مامان

عزیزم مامان که تو بارداری شما حسابی ورم کرده بود از ماه 6 دیگه هیچ کدوم از کفشاش اندازش نشدو مجبور شد3 سایز بزرگتر کفش بخره یعنی از 37-38 به 40 رسید تازه اداره هم که مینشست پاش مثله یه پرتغال باد میکرد  و از بالای کفش میزد بیرون و 2 بند انگشت فرو میرفت حسابی ورم کرده بودم و حسابی وزن اضافه کردم. هرکی منو میدید تعجب میکرد و میگفت و اشکال نداره میگن مادری که تو بارداری زشت بشه بچش قشنگ میشه و دکترم هم گفت ما میگیم بچه قشنگی مامانشو دزدیده . حسابی زشت و بیریخت و چاق و ورم کرده بودم. اما همه اینها با وجود تو پذیرفتنی بود مامان حسابی در تلاشه تا لاغر بشه که هنوز به وزن قبلی بر نگشته. ولی چیزی که مامان رو حسابی خوشحال کرد این بود که هفته...
30 آذر 1392

ماجرای دندون در آوردن آرمینا خانم و سختیهاش

مامان فدای بی زبونیت بشه . مامان فدای بیگناهی و مظلومیتت . یادمه چند وقت پیش به حکمت خدا تو بی زبونی بچه ها میگشتم حالا میفهمم چرا خدا توانایی سخن گفتن رو به شما ها نداده آخه یه سری دردهای شما غیر قابل تحمله و فقط شما ها با بیزبونی میتونین تاب بیارین . عزیزم یکی از اون دردها دندون در آوردن شماست . عزیزم با اینکه بچه آرومی هستی اما شبها به خاطر دندونت حسابی بیقراری میکنی و تو خواب ناله میکنی و مامان دلش برای بیقراریت میسوزه . سرت داغ میشه دست میزنی تو گوشت . نغ میزنی پستونکتو با حرص گاز میزنی و حسابی انگشت و دست و عروسک و دست مامان و بابا رو میخوری هر چیزیرو که میبینی دهنت رو باز میکنی و میخوای گاز بگیری و حسابی خودت رو فشار میدی . وقتی دست ...
30 آذر 1392