ماهی که گذشت و پیشرفتهای فرشته نازم
عزیز دلم ، یکی یه دونه قلبم ، این روزها خیلی فرصت نمیکنم وبلاگتو به روز کنم از بس که هزار ماشالله شیطون و وابسته شدی و یه لحظه نمیتونم غفلت کنم حتی نمیتونیم به گوشیم نگاه کنم یا با تلفن با کسی صحبت کنم . سریع مو بایل یا تلفن رو از دستم میگیری و تو سرامیک پرت میکنی . یعنی فقط به من توجه کن . به خاطر همین سعی میکنم تمام ساعاتی رو که باهاتم جبران کنم و تا جایی که امکان داره تلافی ساعات مهدت رو بکنم . حسابی به من سنجاقی ومدام تو بغلم داری شیر میخوری و یه لحظه از من کنده شی .گریه میکنی و بهانه میگیری.از لحظه ای که میام از مهد میگیرمت اجازه نمیدی سوار ماشین شیم . خودت رو، رو بغلم به یه طرف کج میخوابونی یعنی همینطورکه داری راه میری بهم ش...