سفر به نمک آبرود خونه بابا محمد
عزیز دلم اواخر آبان ماه با اصرار من ،بابات 5 شنبه رو مرخصی گرفت و رفتیم نمک آبرود خونه مامان و باباشون . چقدر خوش گذشت به خصوص که تو دختر خوبی بودی و مثل زمان عروسی عمو هانیت اذیتم نکردی و با همه خوب بودی و بازی میکردی. به به چه هوایی بود و کلی خوش گذروندیم 5 شنبه شب هم عمو هانیت مارو به خونشون دعوت کرد و کلی اونجا خوش گذروندیم . خونشونو که خریده بودند تو شهسوار بود و خونه مرتب و تمیزی بود به خصوص که همه اثاثیه که جهیزیه بود نو نوار بود و مرتب و آدم کلی کیف میکرد. ایشالله خوشبخت بشن.
حالا یه چند تا عکس با توضیحات عزیزکم:
خونه بابا محمد و تلفن حرف زدن شما:
قربونت برم که گوش رو برعکس گرفتی و همونطوری با زبون خودت که من عاشقشم حرف میزنی:
همونجوری که تلفن به دستی حواستم به دور و برت هست:
خونه عمو هانی و دخمل ژولی پولیه من:
شما و دختر عموت بیتا که چقدر هم دوست داره و مواظبته مثله همین عکس:
اینم شما تو جاده چالوس تو راه برگشت. که من عاشق عبور از این جاده ام . وشما هم در حال بستنی خوردن :
قربون چشمای منتظرت عزیزم. از یک هفته پیش علاقه خاصی به غذاخوردن با بابات پیدا کردی مثه این عکس و تو خونه روی میز مدام رو بشقاب بابات خم میشی و به بشقابش ناخنک میزنی.
نازنین دخترم، عاشقتم
خدایا شکرت