دو هزار......
یه سفر برفی:
عزیزم بعد عقد عمو هانی شما ،به خاطر مشغله کاری ، بابات نمیتونست مرخصی بگیره تا بریم پیش مامان و باباش و منتظر تعطیلی آخر هفته بودیم و آخر ماه صفر 5 شنبه تعطیل بود که ما هم 4 شنبه عصر رفتیم نمک آبرود خونه مامان نجمه شما و جاده چالوس با اومدن برف فوق العاده زیبا و خطرناک شده بود و جمعه صبح هم با عمو مجیدت - که میخواست از تهران بره تبریز و کارهای پایان نامه ارشدشو انجام بده- برگشتیم تهران. مثلا صبح حرکت کردیم که به ترافیک بر نخوریم که با اینکه برف هم نمیومد ولی جاده حسابی شلوغ بود و ساعت 5 عصر رسیدیم.هههههههههههههه
روز 5 شنبه هم رفتیم منطقه ییلاقی و زیبای دوهزار که برف میومد و خیلی خوش گذشت.
دلمون میخواست دختر عموت بیتا رو هم ببینیم که طفلی تب داشت و نشد دختر عموتو ببینی
اینم عکسهای سفر برفیت:
جاده چالوس وسردی هوا و خنده های بهاریت عزیزم :
دو هزار که شما حسابی خوشت اومده بود و مثل همیشه میخندیدی:
من عاشق این کلاه قشنگ و پولیور زیباتم که مامان ماریت برات بافته.دست مامانمو میبوسم:
شما و بابا امیدت:
عزیزم با وجود تو و با خنده های زیبا و گرمت همه زمستونای مامان آرزو و بابا امید گرم و بهاریه :
همیشه بخندی عروسکم.
البته دیشب وقتی برگشتیم همش بیقرار بودی و ساعت 9.5 شب بردمت حموم که راحت بخوابی و از حموم اومدی حسابی خسته بودی و خوابیدی و ساعت 3.5 بیدار شدی شیر خوردی و بعد نیم ساعت شروع کردی به بیقراری و تا ساعت 6.5 صبح تو بغلم بودی و راه میرفتم و نمیدونم کجات درد میکرد که ناله میکردی اما فکر کنم دندونت بود چون پستونکتون رو لثت فشار میدادی و دل مامان با بیقراریات تیکه پاره میشد اما خدا رو شکر شربت دیفن هیدرامینو چند بار به لثهات مالیدم تا ساعت 10.5 صبح خوابیدی
هیچ چیز بدتر از بی زبونی تو نیست عزیزکم . کاش میتونستی دردتو بگی شیرینم.
الهی عزیزکم هیچ وقت بیتابیت رو نبینم و همیشه سلامت باشی قشنگم.... آمین.....