آرمینا جون  آرمینا جون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

آرمینا جون دلیل زندگیمون

دو هزار......

1392/10/14 14:19
نویسنده : مامان آرزو
506 بازدید
اشتراک گذاری

یه سفر برفی:

عزیزم بعد عقد عمو هانی شما ،به خاطر مشغله کاری ، بابات نمیتونست مرخصی بگیره تا بریم پیش مامان و باباش و منتظر تعطیلی آخر هفته بودیم و آخر ماه صفر 5 شنبه تعطیل بود که ما هم 4 شنبه عصر رفتیم نمک آبرود خونه مامان نجمه شما و جاده چالوس با اومدن برف فوق العاده زیبا و خطرناک شده بود Blue snow Animationو جمعه صبح هم با عمو مجیدت - که میخواست از تهران بره تبریز و کارهای پایان نامه ارشدشو انجام بده- برگشتیم تهران.  مثلا صبح حرکت کردیم که به ترافیک بر نخوریم که  با اینکه برف هم نمیومد  ولی جاده حسابی شلوغ بود و ساعت 5 عصر رسیدیم.هههههههههههههه

روز 5 شنبه هم رفتیم منطقه ییلاقی و زیبای دوهزار که برف میومد و خیلی خوش گذشت.

دلمون میخواست دختر عموت بیتا رو هم ببینیم که طفلی تب داشت و نشد دختر عموتو ببینیقلب

niniweblog.com

 

اینم عکسهای سفر برفیت:

niniweblog.com

جاده چالوس وسردی هوا و خنده های بهاریت عزیزم :

دو هزار که شما حسابی خوشت اومده بود و مثل همیشه میخندیدی:

من عاشق این کلاه قشنگ و پولیور زیباتم که مامان ماریت برات بافته.دست مامانمو میبوسم:

شما و بابا امیدت:

عزیزم با وجود تو و با خنده های زیبا و گرمت همه زمستونای مامان آرزو و بابا امید گرم و بهاریه :

همیشه بخندی عروسکم.

البته دیشب وقتی برگشتیم همش بیقرار بودی و ساعت 9.5 شب بردمت حموم که راحت بخوابی و از حموم اومدی حسابی خسته بودی و خوابیدی و ساعت 3.5 بیدار شدی شیر خوردی و بعد نیم ساعت شروع کردی به بیقراری و تا ساعت 6.5 صبح تو بغلم بودی و راه میرفتم و نمیدونم کجات درد میکرد که ناله میکردی اما فکر کنم دندونت بود چون پستونکتون رو لثت فشار میدادی و دل مامان با بیقراریات تیکه پاره میشد اما خدا رو شکر شربت دیفن هیدرامینو چند بار به لثهات مالیدم تا ساعت 10.5 صبح خوابیدی

 هیچ چیز بدتر از بی زبونی تو نیست عزیزکم . کاش میتونستی دردتو بگی شیرینم.

 الهی  عزیزکم هیچ وقت بیتابیت رو  نبینم و همیشه سلامت باشی قشنگم.... آمین.....

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان دوقلوها
14 دی 92 18:44
سلان خانمی هردفعه عکس دخمری نازت و میبینم برای سلامتیش صلوات میفرستم بله من تهرانم ولی سونو اجازه نداد در عوض فیلم سونوگرافی و گرفتم همسری هرروز نگاه میکنه بسیار بسیار سپاسگزارمشما لطف دارید.
مامان دوقلوها
14 دی 92 19:04
من هم از شما سپاسگزارم که به وبلاگ نی نی هام سرمیزنید ممنونم بابت دعاها که بسیار محتاجم ممنونم از شما مامان خوب و مهربون
مامان هلیا
15 دی 92 8:20
سلام خانم کوچولوی دوست داشتنی دارید خداوند براتون نگهش داره منم یه دخمل ناز دارم دوست داشتید به وبلاگمون سر بزنید یه سوالم داشتم عزیزم شما چطور عکساتونو آپلود میکنید من که حجمشونو کم میکنم خیلی کوچیک میشن جالب در نمیان میشه لطفا راهنماییم کنید با تشکر.
مامان آرزو
پاسخ
سلام جوابتون رو تو وبلاگتون گذاشتم
سونیا
18 دی 92 11:17
سلام گل دختر این مدت نبودی دل خاله برات تنگ شده بود حسابیمامان شما رو برده بودن گردش دستشون درد نکنه اما شمام به خاله قول جوجه ای بده بعد برگشت از سفر بیقراری نکنی اخه اینجوری دل ما مامانا هزار راه میره که چی شد و برا چی اینطور شد؟بمیرم برا معصومیتتون عزیزم بوس بوس بوس
مامان آرزو
پاسخ
سلام خاله سونیا شما خیلی مهربونی بله جای شما و پسمل گلتون خیلی خالی بود. ایشالله شما هم هیچ وقت بیتابی پسر خوشگلتونو نبینید.
قالب رایگان (نگین)
21 دی 92 17:03
سلام عزیزم مرسی منو لینک کردی منم لینکت میکنم مرسی که ایه الکرسی هم برام میخونی عزیزم برای این کارت میخوام قالب درست کنم اونم رایگان بدون هیچ پولی عکس رو هم از وبت برمیدارم دوست دارم گلم