عید و عیدی
عزیزم حضور شما تو این عید خیلی خواستنی بود و این عید رو برامون جاودانه کرد اما همونطور که گفتم جای بابات خیلی خالی بود و یه گوشه قلبم از تنهایی و نبودنش غم داشت. اما مدام با بابا امیدت در تماس بودیم . قرار بود من که اومدم خاله و دایی و زن داییت 29 اسفند که تعطیله بیان و ما خانوما بریم برای سال جدید رنگ و لعاب کنیم که خاله المیرات زنگ زد و گفت و 29 اسفند باید سر کار باشیم که همه ساعت 2 عصر از تهران به سمت رشت حرکت کردندو ساعت 6.5 رسیدند. و لحظه تحویل سال روز 5 شنبه 29 اسفند 1392 ،ساعت 8 و 27 دقیقه و 7 ثانیه مطالبق با 18 جمادی الاول 1435 و 20 مارس 2014 بود. شب عید رو به جز بابای مهربونت همه دور هم بودیم و ...