آرمینا جون  آرمینا جون ، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

آرمینا جون دلیل زندگیمون

عید و عیدی

1393/1/5 12:26
نویسنده : مامان آرزو
371 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم حضور شما تو این عید خیلی خواستنی بود و این عید رو برامون جاودانه کرد اما همونطور که گفتم جای بابات خیلی خالی بود و یه گوشه قلبم از تنهایی و نبودنش غم داشت. اما مدام با بابا امیدت در تماس بودیم . قرار بود من که اومدم خاله و دایی و زن داییت 29 اسفند که تعطیله بیان و ما خانوما بریم  برای سال جدید رنگ و لعاب کنیم که خاله المیرات زنگ زد و گفت و 29 اسفند باید سر کار باشیم که همه ساعت 2 عصر از تهران به سمت رشت حرکت کردندو ساعت 6.5 رسیدند.

و لحظه تحویل سال روز 5 شنبه  29 اسفند 1392 ،ساعت 8 و 27 دقیقه و 7 ثانیه مطالبق با 18 جمادی الاول 1435 و 20 مارس 2014 بود.

 شب عید رو به جز بابای مهربونت همه دور هم بودیم و  بابام به شما 50 هزار تومن عیدی دادند بعد تحویل سال سبزی پلو با ماهی خوردیم و تلفنی و پیامکی عید رو به همه تحویل گفتیم و من عیدی بابا امیدت شما رو که یه گوشواره بود بهت تقدیم کردم، مبارکت باشه عزیز دلم : البته امیدوارم تو این سال جدید گوشتو سوراخ کنیم

باباتون هم  زحمت کشید و منو شرمنده کردند و هزینه خرید یه انگشتر طلا رو به من دادند که روز دوشنبه 26 اسفند هم انگشتر خودم و هم گوشواره شما رو خریدم و روز سه شنبه (4 شنبه سوری ) مامان ماری هم یه دستبند خوشگل برای خودشون خریدند. دایی امد هم که چند وقت پیش برای شما یه پاپوش قهوه ای  براتون عیدی خریدند.

روز جمعه هم دایی امیدت رفتن تهران تا هم برن سر کار هم پیش بابا امیدت باشن و زن داییتون هم رفتن رامسر خونه  باباشون و روز 2 عید هم منو خالت رفتیم خودمونو خوشگل کنیم . ما اینیم دیگه دو روز بعد عید خودمون رو برای عید آماده می کنیم خنده

روز سوم عید هم رفتیم خونه بابا محمد شما

 دختر قشنگم بقیشو تو پست بعدی بخوون

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سونیا مامان محمد امین جووون
17 فروردین 93 20:10
به به همه عیدی هات یه طرف گل دختر اون گوشواره های خوشگلت منو کشته ایشالا زود زود تو گوشای نازت ببینم و کیف دنیارو ببرم مممممممممممممممممممن
مامان آرزو
پاسخ
مرسی خاله جوونم. خیلی دوستتون دارم ولی نمیدونم چرا این مامان و بابام گوشمو سوراخ نمیکنن