آرمینا جون  آرمینا جون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

آرمینا جون دلیل زندگیمون

جاموندن از عروسی خاله مهربون بابا امید

1393/5/10 15:00
نویسنده : مامان آرزو
841 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامام الان یک ماهی میشد که در حال تدارک دیدن برای جشن عروسی خاله بابا امیدت که دیروز 9 مرداد بود ،بودیم.چقدر شوق و ذوق داشتیم ....

برات لباس خوشگل مشگل هم خریده بودم و تلهای  ست لباسهات رو هم سفارش داده بودم که خیلی هم خوشگل شدن تا اینکه  رسید به تعطیلات عید فطر و عروسی. ما هم دوشنبه بعد افطار ساکها رو بار زدیم ونیمه شب ساعت 3 از راه دیزین به چالوس راه افتادیم و شما هم رو صندلی ماشینت خوابیده بودی به نیمه های دیزین رسیده بودیم که ترافیک بی سابقه که من تو این چند ساله ندیده بودم شروع شد یعنی ماشین رو خاموش میکردیم 45 دقیقه میموندیم تا بتونیم به اندازه دو تا ماشین حرکت کنیم . ما نگران حالت بودیم و گفتیم کمرت درد میگیره و خسته میشی و مریض میشی اینکه این ترافیک 12 یا 13 ساعت زمان میبرد تا به مقصد برسیم وشما حتما اذیت میشدی  چون تو سطح شهر هم ا ساعت رو به زور تحمل میکنی و دمار از روزگار من در میاری . به خاطر همین همیشه رشت میریم دوتایی با هواپیما میریم . به هر حال ترافیک بدی بود تا نیمه های راه دیزین رسیدیم ساعت 5.5 صبح بود و اینکه تصمیم گرفتیم برگردیم و جاده خلوت شد بریم . مدام از 141 شماره امور راهها و اخبار وضعیت جاده ها رو چک میکردیم که دیدیم جاده خلوت نمیشه و نگران برگشت روز جمعه هم بودیم  به هرحال با کلی ناراحتی و غصه این چند روز رو تهران موندیم و از همه مهمتر عروسی خاله بابات رو هم از دست دادیم . بنده خداکلی حق به گردنمون داشت و برای عروسیمون سنگ تموم گذاشته بود ولی نشد که بریم و دیروز هم تماس گرفتم و عذر خواهی کردم تا به امید خدا این هفته بریم از نزدیک روی ماهشونو ببینیم .و براشون آرزوی خوشبختی کنیم .

 بابات برای رفتنمون خیلی تلاش کرد حتی برای هواپیما هم سپرده بود تا من و شما باهواپیما بریم .ولی پروازی وجود نداشت که ما بریم .به هرحال مصلحت این بود که با خاله وداییت تهران بمونیم.

و ما هم با داییت و خالت و زن داییت  4 شنبه ای بار و بندیل رو جمع کردیمو رفتیم لواسون کباب خوری و خوشگذرونی و که خیلی هم شلوغ بود .

تازه به جمعیت زیاد تهرون ایمان آوردم آخه طوری جمعیت راهیه شمال بود که گفتیم تهران خالی شده اما جمعیت زیادی هم تو تهران بودن. این ترافیک مسافرت بی سابقه بود  میگفتن بعضی شهرها  مثل  اردبیل  راه ورودی شهر رو به دلیل نداشتن ظرفیت بسته بودن . مامانمم میگفت نمیشه با ماشین جایی رفت و تو خونه مونده بودن .

خلاصه برای دختر گلم بگم که : این چند روز خودمونو با هوای آلوده تهران مشغول کردیم و اینور اونور رفتیم و خوش گذروندیم گرچه دلمون برای چالوس و عروسی پر میکشید  ولی کاریش نمیشد کرد سلامتی و آسایش شما ، برای ما  از همه چیز مهمتره  خلاصه قسمت این بود  دختر گلم .خواست خدا این بود عزیزکم ...

عکسهای چهارشنبه لواسون:

عکسهای شما تو فرحزاد:

چرا تو بغل دایی مهربونت بند نمیشی؟سوال

 

عاشقتم منننننن

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)