اولین دریا طلا خانم 27 تیر 93
عزیزم 27 تیر ماه که منم روزه بودم رفتیم دریای آروم و زیبای حاجی بکنده که دراصل از ساعت 10 شب به بعد همه میرن شنا اما چون ماه رمضون و شبهای قدر بود کسی شب بیشتر از 11 نمیموند بابام هم ما رو برد دریا و شما اولین بار دریا رو دیدی و با بابا جونت رفتی تو آب و شنا هم کردی و رو قایق بادیت هم نشستی و کلی هم ذوق کردی و حسابی بهت خوش گذشت و ما هم اونجا افطار کردیم و برگشتیم خونه و شما هم یه حموم حسابی کردی و خیلی ناز خوابیدی
اینم عکسهات ناز نازی مامان:
بله فهمیدی سرت کلاه گذاشتیم:
کلنجار سر کلاه ، که موفق شدی نذاری سرت کلاه بذاریم :
آرمینای قایق سوار:
اینم جیغ معروف شما ، جیغ شادی:
اگه گفتی چیکار میکنی؟ میخوای آب و کفهای موج رو بگیری
قربون خوشحالیت خوشگل مامان
نگاه غم آلود به دریا بعد از جدا شدن از آب دریا
ناراحتی ادامه دارد....
اینم شما بعد شنا و خستگیش که خیلی زود خوابیدی، ولی طبق معمول زود بیدار شدی:
دوست دارم قد تموم دریاها و اقیانوسها