آخر هفته وسفربه رشت
دختر قشنگم به اصرار مامان ماری و بابایی 4 شنبه 19 شهریور با خاله المیرا ساعت 5 به سمت رشت پرواز داشتیم که داخل هواپیما به خاطر ترافیک هوایی 1 ساعت معطل شدیم و شما بلایی نبود که سر منو خاله نیاوردی همش میخواستی سرپا وایستی و بزنیی تو سرآقایی که صندلی جلو نشسته بود بعدشم میخواستی تو راهرو هواپیما راه بری . برا ظرف میوه آورده بودم که سرگرم شی یه تیکه که خواستم بذارم دهنت دیدم یه چیزی از دهنت انداختی بیرون . یه آدامس جویده شده که یه آدم بی فرهنگ به گوشه صندلی چسبونده بود پیدا کرده بودی و انداخته بودی دهنت منو خاله حالمون بهم خورد و یه چند ثانیه فقط به همدیگه خیره شدیم نمیدونم چطوری انداختی دهنت که ندیدیم خلاصه با کلی مکافات خوابوندمت و به کمی آرامش پیدا کردیم اگه بابات میتونست شنبه مرخصی بگیره و منم مرخصی میگرفتم می رفتیم چالوس خونه مامان نجمه . چ.ن جمعه عروسی دوست بابا امید بود ولی چون بابات نتونست مرخصی بگیره مجبور بودیم 5 شنبه عصر حرکت کنیم جمعه بعد عروسی نصفه شب حرکت کنیم که بابات گفت برای بچه سخته شما برید رشت من خودم میرم عروسی و برمیگردم که جمعه ما ساعت 6 با 45 دقیقه تاخیر پرواز داشیم و دایی امیدتم اومد دنبالمون و ما ساعت 9 خونه بودیم و بابات 3 نصفه شب هم رسید تهران.
شمال هم کلی خوش گذشت و به خصوص که شما اولین قدمهات رو اونجا برداشتی آخ که چقدر من و بابات منتظر این لحظه بودیم کلی خوشحال شدم نازنینم بلافاصله به بابات sms دادم و این خبر خوب رو بهش دادم . فردا صبح هم از اولین قدمهات عکس و فیلم گرفتم . 5صبح شنبه هم رفتیم جنگلهای ماسال و کباب خوری و هوای عالی !!!شما هم که عاشق آبی برای اولین بار رفتی تو آب رودخونه و کلی کیف کردی و جیغ شادی کشیدی .سفر خوبی بود و بهمون خوش گذشت. اینم عکسهات عزیزم :
عشق کوچولوی من ! اینجا تازه از خواب بیدار شدی :این لباس قشنگم مامان ماری برات دوخته:
شما که عاشق حیوونایی و به زبون خودت باهاشون حرف میرنی و اینم شما و یه گله وسفند این آقا پسرم چپون مهربونشون بود :
مامان فدای جیغ های شادیت بشه:
نگاه چه کیفی میکنی:
دوست دارم نازنینم