آرمینا جون  آرمینا جون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

آرمینا جون دلیل زندگیمون

آخر هفته وسفربه رشت

1393/6/23 17:33
نویسنده : مامان آرزو
605 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگم به اصرار مامان ماری و بابایی 4 شنبه 19 شهریور با خاله المیرا ساعت 5 به سمت رشت پرواز داشتیم که داخل هواپیما به خاطر ترافیک هوایی 1 ساعت معطل شدیم و شما بلایی نبود که سر منو خاله نیاوردی همش میخواستی سرپا وایستی و بزنیی تو سرآقایی که صندلی جلو نشسته بود بعدشم میخواستی تو راهرو هواپیما راه بری . برا ظرف میوه آورده بودم که سرگرم شی یه تیکه که خواستم بذارم دهنت دیدم یه چیزی از دهنت انداختی بیرون . یه آدامس  جویده شده که یه آدم بی فرهنگ به گوشه صندلی چسبونده بود پیدا کرده بودی و انداخته بودی دهنت منو خاله حالمون بهم خورد و یه چند ثانیه فقط به همدیگه خیره شدیم سبزنمیدونم چطوری انداختی دهنت که ندیدیمتعجب خلاصه با کلی مکافات خوابوندمت و به کمی آرامش پیدا کردیم خسته اگه بابات میتونست شنبه مرخصی بگیره و منم مرخصی میگرفتم می رفتیم  چالوس خونه مامان نجمه . چ.ن جمعه عروسی دوست بابا امید بود ولی چون بابات نتونست مرخصی بگیره مجبور بودیم 5 شنبه عصر حرکت کنیم جمعه بعد عروسی نصفه شب حرکت کنیم که بابات گفت برای بچه سخته شما برید رشت من خودم میرم عروسی و برمیگردم که جمعه ما ساعت 6 با 45 دقیقه تاخیر پرواز داشیم و دایی امیدتم اومد دنبالمون و ما ساعت 9 خونه بودیم و بابات   3 نصفه شب هم رسید تهران.

 شمال هم کلی خوش گذشت و به خصوص که شما اولین قدمهات رو اونجا برداشتی آخ که چقدر من و بابات  منتظر این لحظه بودیم کلی خوشحال شدم نازنینم  بلافاصله به بابات sms دادم و این خبر خوب رو بهش دادم  . فردا صبح هم از اولین قدمهات عکس و فیلم گرفتم . 5صبح  شنبه هم رفتیم جنگلهای ماسال و کباب خوری و هوای عالی !!!شما هم که عاشق آبی برای اولین بار رفتی تو آب رودخونه و کلی کیف کردی و جیغ شادی کشیدی .سفر خوبی بود و بهمون خوش گذشت.  اینم عکسهات عزیزم :

 عشق کوچولوی من ! اینجا تازه از خواب بیدار شدی :این لباس قشنگم مامان ماری برات دوخته:

شما که عاشق حیوونایی و به زبون خودت باهاشون حرف میرنی و اینم شما و یه گله وسفند این آقا پسرم چپون مهربونشون بود :

مامان فدای جیغ های شادیت بشه:

نگاه چه کیفی میکنی:

دوست دارم نازنینم

 

پسندها (3)

نظرات (3)

حدیث
23 شهریور 93 18:24
سلام اخی شما رشتی هستیه منم رشتیم خوشبختم چه دختر نازی داری عزیزم خدا حفظش کنه
مامان اعظم
25 شهریور 93 11:38
ماشالله چقد خوردنی شدی االهی چه قشنگ شادی میکنی حسابی بهت خوش گذشته قشنگم.انشالله همیشه به سفر و شادی
فایضه مامانه عسل
1 دی 93 19:34
سلام خوبین ؟ مامان آرمین جان به رای شما برای جشنواره نی نی وبلاگ نیاز دارم .... عکس کاردستی دخترم توی وبم هست برای رای دادن بهش.... لطفا و خواهشا عدد 4 رو به شماره 1000891010 اس کنین تا شانسمون برای برنده شدن بیشتر شه ممنون.... توروخدا یادتون نره