آرمینا جون  آرمینا جون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

آرمینا جون دلیل زندگیمون

اولین سفر هوایی آرمینا خانم

1392/9/30 14:44
نویسنده : مامان آرزو
519 بازدید
اشتراک گذاری

عسل مامان اولین سفر هوایی رو از تهران به رشت روز دوشنبه  25/9/1392ساعت 6.30 (البته ساعت پرواز 6.5 دقیقه بود که نیم ساعت تاخیرداشت)با هواپیمایی ایران ایر و هواپیما فوکر شماره پرواز 245 و شماره صندلی 8a انجام دادی .قرار بود 4 شنبه با دایی و خاله و زن دایی بریم که چون مامان ماری حسابی برات بیتابی میکرد . قرار شد دو روز زودتر من و شما بریم و بابا هم 5 شنبه بعد از کار به ما پیوست و روز 5 شنبه مامان ماری برامون تدارکات یلدا رو انجام داد.(آخه یلدا امروز شنبه میشد که همه سر کار بودند و نمیشد رشت موند و مامان ماری بدون بچه هاش یلدا نمیگیره و هرسال آخرین هفته برامون یلدا میگیره که امسال شما هم تو جمع ما بودی البته پارسال تو شکم مامان بودی جوجه.)و جمعه صبح همگی برگشتیم تهران سر خونه زندگیمون حسابی خوش گذشت عزیزم. امروز هم که یلداست دایی امید برای شب دعوتمون کرده. حتما خوش میگذره . حالا عکس اولین سفر هواییتو برات میذارم.

اینجا آرمینا خانم آماده بود که با بابا امید بریم فرودگاه :

اینجا هم که بغل بابا امیدت داشتی کیف میکردی:

بابا امیدت که اصلا طاقت دوریتو نداری حسابی داشت نگات میکرد:

ببین بابا امیدت با چه عشقی بهت نگاه میکنه!!!

یادت باشه عزیزم که بابا عاشقتتتتتتتته!!!(میدونم که تو هم مثله مامان آرزو مطمئنی که بابا عاشقته)

اینجا هم تو فرودگاه منتظر بودیم که بریم سالن بعدی و سوار هواپیما بشیم که بابا امید تو رو یه لحظه از خودش دور نمیکرد:

شما و بابا مهربونت:

اینجاهم سوار هواپیما شدیم و مامان آرزو میخواست وقتی هواپیما پرواز کنه بهت شیر بده تا گوشتون نگیره:

اینجا هم لحظه فرود بود که  بغل مامان شل شده بودی و دیگه بهت شیر ندادم و داشتی پستونک میخوردی و حسابی هم خوابت میومد :

 این هم از عکسها عزیزم . اولین سفر هواییت  خیلی خوب بود و مثل همیشه اصلا مامانو اذیت نکردیو تو هواپیما به شما یه هواپیما اسباب بازی هدیه دادند که یادگار اولین پروازته. یه کمربند هم داشتی که به کمر بند من وصل میشد اما چون شما داشتی شیر میخوردی وصل نکردم .به هر حال رسیدیمو مامان ماری و بابا اکبر تو فرودگاه منتظرمون بودنو تو رو رو هوا قاپیدن و حسابی خودت رو برای مامان ماری لوس کردی و بابا اکبر برات یه دست لباس قشنگ و یه عروسک زرافه خردیده بود که دستشون درد نکنه و تو پست های بعدی عکسشو نو برات میذارم . سفر چند روزه خونه مامان ماری حسابی خوش گذشت به خصوص شب یلدایی که مامان ماری دو روز زودتر گرفته بود و در ضمن تولد خاله المیرات هم  که تو شب یلداست هم دو روز زودتر برگزار شد . (عکسها رو هم پست های بعدی میذارم گلم )

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)