9ماهگی
دختر نازنینم فرشته کوچولوی من ، هرچقدر بگم دوست دارم و از دوست داشتن تو بگم بازم تنونستم جنس و اندازه دوست داشتنت رو بگم .....
دختر 9 ماه و 27 روزه من . قشنگم هروز که میگذره شیرین تر و خواستنی تر و ملوس تر میشی . قشنگم امروز اومدم تا برات از پیشرفتهات و احوالاتت بگم و بگم که چقدر بزرگ و آبنباتی شدی .
عزیزم دلبرکی شدی واسه خودت هرروز که میگذره دلم عاشق تر میشه . دیگه راحت از این پهلو به این پهلو میشی تا بتونی وسایل دور از دسترس یا بالا سرت رو برداری.
از 12 اردیبهشت راحت غلت میزنی و حتی به پشت میخوابونمت خیلی سریع رو شکم برمیگردی رو دست و پاهات می ایستی و به من نگاه میکنی و همچنان تنبل خانم ناز مامانتی و عقب عقب میری و تازه عصبی هم میشی که چرا نمیتونی جلو بری و حسابی صداهای بانمک در میاری مثل:abooo-aba-ba ba -ago
از 5 فروردین بود که تو خواب این پهلو اون پهلو میشی و خیلی بانمک و شیرین تو هر پهلو دلت مخیواد کسی رو بغل کنی حتی بالش و یا پتو هم راضیت میکنه بعضی وقتها که بین ما خوابیدی مدام میچرخی و برمیگردی بابات رو می بینی انگشت تو چشم بابات میکنی و موهاشو میکشی و با پاهات لگدش میزنی و تو شکمش میری و بابات رو از تخت بیرون میکنی و اگه تنها هم رو تخت یا تخت پارکت بخوابی همه مدل میچرخی گاهی سر و ته میشی و ما هم همش برات غش و ضعف میکنیم .
خیلی مامانی شدی و همش دوست داری بغل من باشی و به من بچسبی اگه کسی بخواد بیاد سمتت و تو ، بغل من باشی حسابی دست و پا میزنی و حسابی با حرکات تند دستت میزنی تو صورتم و روت رو برمیگردونی و به من میچسبی . مامان فدات بشه الهی
از28 فروردین برات شعر میخونیم یا آهنگ شاد میشنوی دست میزنی دست دسی میکنی وقتی تو ماشین شیطنت مینی و به وسایل و فلش و دنده دست میزنی با آهنگ میتونیم یه مدتی آروم نگهت داریم .
عاشق تبلیغ مولفیکس و مای بیبی هستی .
ایستادن و راه رفتن رو خیلی دوست داری از 5 اردیبهشت پشت روروئکت می ایستی و ازش به عنوان عصا استفاده میکنی و راه میری خیلی قشنگ و ناز پاهاتو بلند میکنی و قدم برمیداری. وقتی هم نشستیم و تو رو پامونی و پاهات رو زمینه خیلی سعی میکنی باسنت رو بلند کنی و رو پاهات بایستی و با یه اشاره کوچیک کمک ما پا میشی و گاهی همونطوری لباس ما رو میگیری و خم میشی و از رو زمین یه چیزی رو برمیداری . کلا خیلی وروجکی و یه لحظه نمیتونی بیکار باشی و باید با یه چیزی بازی منی و هرچیزی فقط نهایت 5 دقیقه سرگرمت میکنه اونوقت جیغ و غر زدن برای تعویض وسیله رو شروع میکنی.
حسابی شیطون بلایی دیگه . تو بغل هستی خم میشی تا وسایل رو بگیری انگار از اون بالا میتونی برشون داری.
عاشق باز کردن دهنت موقع غذا خوردنتم خیلی آب خوردن رو دوست داری .
خیلی دوست داری بتونی راه بری ولی خب تنبل تشریف دارید پشت مبل و میز می ایستی و حرکت میکنی و یواش گام برمیداری و دستت رو روی مبل نگه می داری و بدون کمک میتونی بایستی و این حالت رو خیلی دوست داری.
وقتی هم چیزی بر وفق مرادت نباشه و اذیتت کنن دستات رو باز میکنی و مشت میکنی و دندوناتو رو هم فشار میدی و حرص میخوری و جیغ میزنی و قرمز میشی و اینطوری میخوای ناراحتیت رئ بیان کنی خیلی با نمک میشی و با بی زبونی میگی من عصبیم و این کار رو نکنید.
امان از دست جیغ هات پرده گوشمون رو میلرزونه . با خالت که همیشه مسابقه جیغ زدن و کل کل داری یه جیغ خالت میکشه تو هم جوابش رو محکمتر میدی یعنی میخوای بگی حرف ،حرف منه .خیلی وقتها تا می بینیش با یه جیغ به مسابقه دعوتش میکنی الهی مامان فدات بشه آخرش دیگه صدات میگیره و با هزار زحمت از اعماق وجودت یه جیغ ضعیف و کوچولو در میادو خالت اونوقت میخواد بخورتت و دلش برات میسوزه و دیگه باهات کل کل نمیکنه.
وقتی دلت نخواد یه چیزی رو نخوری همین که می بینیش زبونت رو گرد میکنی و ته حلقت فرو میبری و ادای اق زدن رو در میاری و کاملا هم اق میزنی تا بهت ندیم گاهی وقتها هم اشتباه میکنی و سرفه میکنی بعد اق میزنی. این کارو چند روز پیش برای خاله سارات تو مهد انجام دادی و اون فکر میکرد که از دیدن غذا حالت به هم میخوره وقتی فهمید حسابی تعجب کرد مه اینقدر کلکی. دختر بلای منی دیگه.
عزیز دل مامان بای بای کردن رو یاد گرفتی دستت رو میاری بالا اما تکون نمیدی . وقتی میخوای با خودت بازی کنی دستت رو میدی بالا و مثل بای بای کرد تکونش میدی یا دو تا دستات رو میدی بالا و پایین و تند تند تکونشون میدی انگار میخوای بال بزنی و پرواز کنی
طبق معمول هم عاشق خوردن دستمال کاغذی و سشوار هستی
الان یه چند روزی میشه که تو گریه هات غرغر میکنی و حرف میزنی و یه چیزای نا مفهوم میگی خیلی بانمکه با گریه حرف هایی که ما نمیفهمیم چیه میزنی فکر کنم زبون فرشته ایته با گریه aboo-aghe-aghoo-ab ba ba ba میگی و حرف میزنی انگار میگی چی میخوای یا شاید فحش میدی نمیدونیم . مامانی زبون فرشته ایتو به منم یاد میدی؟
امروز 27 اردیبهشت هم اولین جلسه ای بود که به خاطر شما تو مهد از ساعت 3 تا 4 تو جلسه روانشناسیشون شرکت کردم چیزای جالبی یاد گرفتم .بیشتر براب بچه های 3 سال به بالا بود اما به درد من هم میخورد مثلا فهمیدم وقتی عصبی میشی و چیزی رو به دسن نمیاری دست و پاتو محکم میکوبی و نقهای بیخود میزنی برای جلب توجه کردنته و تو این سن برای اینکه ناز دونه ای و همه نازت رو کشیدن این کارها رو میکنی و باید یه کم به این کارات بی توجهی نشون بدم تا در آینده به مشکل نخورم . جلسه مفیدی بود.
روز 4 اردیبهشت اولین بار پشه تو رو خورد و ما هم 5 اردیبهشت رفتیم بهار هم یه پشه بند چتری قشنگ برات خریدیم هم یه تاب قشنگ و 7 اردیبهشت هم داییت اومد تابت رو وصل کرد و برای اولین بار تواین روز تو خونه تاب سوار شدی . مبارکت باشه غنچه قشنگ مامان
حسابی خوردنی شدی اونقدر که دلم میخواد بخورمت و دوباره بری تو شکمم و هیچ ثانیه ای ازت دور نشم.
عزیزم ویندوز رو 5 شنبه هفته پیش عوض کردیم اما فتوشاپ پریده حالا منتظر نصب فتوشاپم تا بتونم وبت رو خوشگل کنم.
عزیزکم روزهای شیرین و قشنگی رو به ما بخشیدی و این همه لذت رو مدیون خدای مهربونمون هستیم.
خدا جونم ممنونم و هزاران بار شکر
دوست دارم شادیه تموم نشدنی خونمون