مامان و بابا میگی

شیرین زبونم همه هستی من . این روزها اینقدر شیرین و خوردنی شدی که دلم میخواد بخورمت و دوباره بری تو دلم  ولی خوب تماشای زیباییهات عالمی داره که غیر قابل توصیفه .

عزیزکم ، همدمم  ، دخترکم از اول اردیبهشت  تعداد اصواتی که به زبون میاری  خیلی زیاد شده و به خصوص ادای صداها رو درمیاری به خصوص که بابا شبها برات شهرهایی مثل اتل متل توتوله یا آواز میخونه و تو هم خوشت میاد و گوش میدی تا خوابت ببره بعضی وقتها سعی میکنی ادای شعر خوندن بابا رو در بیاری . کلا تقلید کردن صداها رو دوست داری به خصوص با بابا امیدت خیلی  ادا در میاری . هر کی سرفه کنه تو هم ادا شو در میاریو بهش نگاه میکنی تا اون تکرار کنه اگه تکرار نکنه اگه سرفه نکنه دوباره سرفه میکنی و کلی همه رو با این کارات شیفته خودت میکنی

عاشق عطسه کردنی و اگه خودت یا کسی عطسه کنه میخندی و سعی میکنی تکرارش کنی  . گاهی وقتها  به ما نگاه میکنی و یکهو یه چیزی با صدای بلند میگی که ما نمیفهمیم اما از همه چیزهایی که تو عالم متوجه میشیم برامون شیرن تر و خواستنی تره گلکم. تو  ادا در آوردنها و صداهایی که در میاری و حرفهایی که میزنی مامان و بابا رو از اول اردیهشت میگی ولی من فکر نمیکردم واقعا مامان و بابا میگی فکر میکردم اصوات تصادفیه .ولی اصلا تصادفی نبود .... این روزها حسابی مامانی شدی و به من سنجاقی و بغل بابا امیدت نمیمونی و همیشه به خصوص وقتی خسته ای و میخوای بخوابی یا گشنته . به هرحال مدام دوست داری پیشم باشی و نمیتونم چند لحظه تنهات بذارم . یه بار که دلت میخواست بیای بغلم و پیش بابا امید بودی خیلی قشنگ و واضح منو نگاه کردی و بغض کردی و گفتی مامامن ، مامان . این لحظه دنیا تو دستهای من بود فهمیدم روز اول اردیبهشت که مامان بعد بابا رو گفتی تصدفی نبود از اون روز که دقتم بیشتر شده به خصوص تو مریضیت خیلی واضح مامان رو میگی و منوصدا میکنی . با گفتن مامان دلم واقعا مثل یه مادر به سمتت پر میکشه . وقتی هم میخوای بری بیرون و  بابات لباس پوشیده میگی بابا که ببرتت بیرون که عاشق بیرون رفتنی  حتما بابات هم حس شیرینی داره

فرشته کوچولوی باهوشم ازت ممنونم که با وجود نازنینت ما رو به  آرزوهامون میرسونی، دوستت  داریم

و

شکرررررررررررررررررررت خدایا