آرمینا جون  آرمینا جون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

آرمینا جون دلیل زندگیمون

11 ماهگیت مبارک

1393/4/2 23:16
نویسنده : مامان آرزو
637 بازدید
اشتراک گذاری

فرشته کوچولوی ناز من

ني ني شكلكني ني شكلك

ماهگیت مبارک

عزیز دلم با دو روز تاخیر پایان11 ماهگیت و ورود به 12 ماهگیت رو تبریک میگم

دختر قشنگ و نازم بابات این تاخیر ازت معذرت میخوام آخه خیلی وقت ندارم

این ماهگردت با یه خاطره بد ثبت شد شما از روز چهارشنبه پیش به شدت سرما خوردی سینت چرکی شده و با سرفه دردیکه گلو و سینت میگیره گریه میکنی .روز سه شنبه مامان ماری اومد پیشمون و خدا اونو برامون فرستاد آخه روز بعدش شدید مریض شدی وومنم یه روز بعد تو مریض شدم و سه تا واکسن زدم و  تا امروز که خیلی بهتری مهد نرفتی. هروقت مامان ماری برگرده شما هم میری مهد. مامان فدات بش که اینقدر اذیت شدی روز ماهگردتم یه چند تا شیرینی بزرگ گرفتیم و با خاله و بابا امید و مامان ماری بدون حضور مریضت جشن گرفتیم الهی فدات بشم من صدات گرفته عروسکم نا نداشتی گریه کنی و صدات در نمیومد. اما خدا روشکر الان خیلی بهتری فقط یه کمی سرفه میکنی. دیگه مریض نشو طاقت دیدن صورت بیمارتو ندارم.

خیلی پیشرفت کردی دقیقا 30 تیر بود که پیش مامان ماری مبل رو گرفتی وایستادی و چند قدمی راه رفتی

عاشق آهنگیو با اون آرامش میگیری و  خودت رو تکون میدی و دست میزنی و میخندی و سرت رو میندازی پایین و به چپو راست تکون میدی. من فدای قررررات بشممم.

همه حرفها رو متوجه میشی و بهت میگیم یه کاری رو انجام نده سرمون داد میزنی و کار خودت رو میکنی

از 4 دست و پا رفتنت که ناامیدم آخه از روز 20خرداد رو باسن خودت رو به هرجایی که میخوای میکشونی و خرابکاریاتو انجام میدی. هر چیزی رو میکشیسمت خودت.

عاشق تاب خونگیتیو همش دوست داری تابت بدیم.

بازیهای جام جهانی 2014 برزیل شروع شده و مسابقات والیبال همل هست و بابات مسابقه فوتبال ایران و برزیل رو نگاه میکرد البته منو مامان ماری هم پر شور نگاه میکردیم و خیلی قشنگ بازی میکردن و بابات با هر موقعیتی هیجان زده میشد و داد و هوار میکرد و تو هم چشمات درشت میشد و میترسیدی و میزدی زیر گریه . مامان فدای دخمل ناز نازیش بشه الهی

عزیزم یه عذر خواهی بزرگ به تمام خاله هات بدهکارم که حتی فرصت نمیکنم نظرات پر انرژیشونو تایید کنم . ولی عاشق همشونمو از همراهی همیشگیشون ممنونم از همینجا ازشون میخوام منو به خاطر قلب بزرگ و مهربئنشون ببخشن . عزیزای دلم خواهرهای مهربونم ان شالله سر فرصت گوشه ای از محبتاتون رو جبران میکنم .فقط امروز باعجله اومدم ماهگردتو تبریک گفتم که برم . مامان تنبلی داری .اینقدر بد شدم که یه سری خاطرات این ماهتو  به صورت چکنویس ثبت کردم که یادم نره تا بعداسر فرصت  بنویسمشون.همچین مامانی داری شما.

دلم نمیاد که نگم:

دوستت دارم خیلی زیاد عروسکم

شکرت خدای مهربونم برای این نعمت زیبا و شیرین

 

 

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (3)

مامان آرمیتا
3 تیر 93 15:32
عزیز خاله ماهگردت مبارک فدای تو بشم گلم که چه شیرین شدی چرا مریض شدی خاله قربونت شم عزیزم خیلی دوست دارم
مامان آرزو
پاسخ
خدا نکنه خاله جوونم پیش میاد دیگه . ایشالله آرمیتا جوونی هیچ وقت مریض نشه
شیما مامان شاهین کوچولو
3 تیر 93 23:48
11 ماهگیت مبارک تپلی خوشگل من مامانی چرا عکسا رو نمیزاری... به فکر ما هم باش دیگه
مامان اعظم
14 تیر 93 13:03
عزیزم چقده بزرگ شدی ماشالله چند روز دیگه میشی یک ساله.یه خانم کوچولوی که دیگه راه میره واسه خودش انشاالله همیشه سلامت باشی عزیزم.