امون از دست استامینوفن و واکسن 6 ماهگیت
دختر قشنگم واکسن 6 ماهگیت رو زدی و روز اول تا وقتی استا مینوفن خوردی تب نکردی .ولی امان از این بد مزاجیت.وقتی استا مینوفن رو برای بار دوم خوردی یه اوغ بلند زدی و من ترسیدم که بالا میاری مثل آدم بزرگها اوغ زدی و 4 ساعت بعدش که بهت دادم با کلی ناراحتی خوردی و خوابیدی بعد1 ساعت با گریه از خواب بیدارشدی گریه کردی و سرفه میکردی و یهو اوغ زدی و استفراغ زدی منم داشتم زهره ترک میشدی حسابی ترسیده بودم برت گردوندم که خدای نکرده خفه نشی و الهی مامان برات بمیره حسابی وحشت کرده بودی شیر از دماغت زده بود بیرون و به شدت دست و پاهات رو تکون میدادی و نمیذاشتی صورتت رو پاک کنم ، بلافاصله رنگت پرید منم تنها بودم دلم برات کباب شد و اشکم دراومد صورتت رو شستم و لباست رو عوض کردم و تشک و عروسک زرافتم کثیف شد. بعد 5 دقیقه دوباره استفراغ زدی و بازم لباستو عوض کردم الهی همیشه هر چی درد وبلا داری مامان به جات داشته باشه و شما اذیت نشی . ای جونم با اون جثه کوچیکت مثل آدم بزرگها استفراغ میزدی و هی اوغت میگرفت اما چیزی بالا نمیاوردی و دلت خالی شده بود و خلاصه بازم با تعویض لباسات یه بار دیگه هم بالا آوردی این بار دلت خالی بود و کمی زردآب بود .خواستم بهت شیر بدم . الهی مامان برات بمیره اشتهاشو برای اولین بار نداشتی و فقط تو دهنت نگه داشتی و خوابیدی و کم کم رنگت بهتر شد منم دیگه بهت استامینوفن ندادم و بابات اومد و باز هم آخرین قطرات شیر رو هم بالا آوردی و سرحال شدی و من حسابی خوشحال شدم و به بابات گفتم اینم به تو رفته یه چیز بدمزه رو نمیتونه تحمل کنه و بالا میاره. شب دیگه سر حال بودی و دیگه شیر خوردی و شب خوابیدی اما چون استامینوفن نخورده بودی یه درجه تب داشتی بدنت خنک بود اما کف پاهات و دستات داغ بود ولی سرحال بودی و منم پاشویت کردم و حوله و یخ رو پات گذاشتم و چند دقیقه خنک میشد اما دوباره تب میکردی تا ساعت 4.5 صبح همینطوری بودی که بعد دل به دریا زدم و گفتم به قطره استامینوفنت آب و شکر اضافه کنم تا نفهمی و اوغ نزنی ،مامان فدای هوشت بشه که وقتی قاشق داروت رو از اون روز تا الان میبینی دهنتو کیپ میکنی ولی مامان از تو زرنگ تره وهردفعه با قاشق متفاوت بهت دارو میدهبه هرحال استامینوفنو دادمو و از تلخیش کم شده بود و حالتو بهم نزد و تبت اومد پایین و دیگه تب نکردی و مامان تا صبح بیدار بود و دلواپس شما . آخ که از بی حالیت مامان هلاک شدخدارو شکر ادات فقط رو استامینوفنه و بقیه داروها مثل آ.د و آهن رو بی دغدغه میخوره. تو دختر خوبی هستی عسیسم قربونت بشم میدونم که دست خودت نبود و تلخیش حالتو بهم میزد کاش از اول با آب مخلوطش میکردم.دیگه برام تجربه شد که تو هم مثل بابات یه چیز تلخ دلتو بهم میریزنه. ولی خدارو شکر به خیر گذشت.
خدایا هزاران بار شکرت که منو هیچ وقت تنها نمیذاری...........
عزیزم یادت باشه مامان برات میمیره..........همیشه سالم باش عزیزم
منم که دلم نمیاد برات عکس نذارم:
عطر تو، این اتاقو پر کرده،
این هوا ،اون هوای سابق نیست
(عزیزم باتو حال و هوای خونمون عوض شده):
بخند که زندگی بدون لبخندت نازیباست:جیگرتو مامانی
مامان قربون نگاه کنجکاوت بشه:
خاله المیرات دستبندشو گذاشت تو پات و ازت عکس گرفت ، چقدر این دستبند وقتی تو پای ناز تو هست قشنگ میشه:
حالا بهتر شد الان با عکسهای قشنگت پستت قشنگ شد.