آرمینا جون  آرمینا جون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

آرمینا جون دلیل زندگیمون

خاطرات روز سوم سفر به مشهد و برگشت به تهران 24/11/92

1392/11/27 9:32
نویسنده : مامان آرزو
1,470 بازدید
اشتراک گذاری

دلبرکم: روز سوم که آخرین روز هم بود تصمیم گرفتیم مثل روز قبل پیش از طلوع آفتاب حرم باشیم که شما چون خسته بودی دیگه از اون خبرها نبود و صبح خوابیدی و ما بعد صبحانه رفتیم حرم و با امام رضا خداحافظی کردیم و کلی دعا کردیم و از خدا هزاران بار تشکر کردم  که دختر خوب و مهربون و سالم و نازی به من داده و من رو لایق مادر شدن دونسته و طعم این لذت رو به من چشونده و هر کسی که آرزوشو داره .خدا به اون هم نظر کنه و مادر بشه .برای تک تک کسایی که میشناسم و نمیشناسم و خصوصا خاله های وبلاگیت  و نی نی هاشونو خانواده هاشون دعا کردم و خداحافظی کردم تا سفر بعدی.

niniweblog.com

این عکس هتل که آماده بودی بریم حرم:

اینم عکس شما و بابا امید تو حرم:

آخه دخترم حرم جای اینکار هاست؟ ولی  خودمونیم ،من عاشق این عکس شما دوتا هستم:

اینجا هم ساعت 10 صبح بود و مدام جنازه میاوردند و طواف میدادنش و خاک قالیهای حیاط رو روی کفنش می تکوندند انقدر زیاد جنازه میاوردند که برای همه عادی بود و بدون توجه عبادتهاشونو میکردند شما هم انگار که نه انگار فرشته کوچولوی من :

بعد برگشتیم هتل و تسویه کردیم و وقت چندانی نداشتیم و تصمیم گرفتیم بریم پدیده شاندیز ناهار بخوریم و بعد برگردیم چمدونها رو برداریم و بریم فرودگاه که ساعت 5.30دقیقه عصر پرواز داشتیم :

niniweblog.com

اینم عکس شما تو پدیده شاندیز:

ناهار شیشلیک خوردیم و جای همه رو هم خالی کردیم، البته شما ماست و سوپ شیر خوردی و بعد برگشتیم هتل چمدانها رو برداشتیم:

niniweblog.com

اینم عکس هتل هلیا  که ما طبقه 4 وشماره اتاق 402 اقامت داشتیم که این هتل رو دایی امید برامون رزرو کرده بود که از نظر من اصلا خوب نبود و غذاهاش خیلی بد بود و ناهار و شام همراه با رزرو اتاق بود و اصلا کیفیت و تنوع نداشت و  آشپزخونشون خیلی کثیف بود و خوب نبود حیف 1 میلیون  و 10 هزار تومنی که برای این هتل دادیم . مثلا 4 ستاره بود ولی اشکال نداره زیارت خوش گذشت و حسابی چسبید و انشالله دفعات بعدی دقت میکنیم :

 رفتیم فرودگاه  و بابا امیدبرات بستنی خرید و شما کلی از خوردنش کیف کردی و اصلا اجازه نمیدادی یه قاشق بابا امید بخوره ساعت 5.30 با هواپیمایی آتا شماره پرواز 5230 و شماره صندلی 3A.C که 10 دقیقه زودتر سوار شدیم و از عجایب بود ما که اینجوری بودیم تعجب    مهماندارها کلی نازت کردند و شما بعد چند دقیقه خوابیدی و وقتی بیدار شدی ما غذامونو خورده بودیم و مهماندار شمارو گرفت و بردت پیش بقیه همکاراش و ما ساعت 6.30 دقیقه تهران بودیم . و 2 ساعت تو ترافیک فرودگاه تا خونه بودیم از مشهد به تهران یک ساعته رسیدیم و مسیر فرودگاه تا خونه رو دو ساعتهخنده

niniweblog.com

اینجا هم ساعت 5.30 دقیقه عصر ، داخل هواپیماست که تا شکلات تعارف کردند شما قاپیدی و حسابی باهاش مشغول شدی  ببین چه صندلی های راحتی نشسته بودیم! چند ردیف اول هواپیما ویژه بود :

 غروب آفتاب از پنجره هواپیما، ببین خدا چه زیباست عزیزم:

اینم عکس شما با چمدونها و بابا امید و اون جعبه هم سوغاتی هاست:

 

 

شما هم شب خسته بودی و بعد یه حموم جانانه بی دغدغه خوابیدی

اینم خاطرات سفر مشهدت ان شالله حاج خانم بشی عزیزم .

خیلی دوست دارمو از خدا ممنونم که تورو به من داده خییییییییییییییییلی هم ممنونم....

 

خدایااااااااااا شکررررررررت هزاااااااار باااااااااار

niniweblog.com

niniweblog.com

niniweblog.com

 

  دیشب جمعه  مورخ 25/11/92هم  با دایی امید  و زن دایی سانازت و بابا امیدت البته با ماشین دایی جونت رفتیم جنت آباد ،خونه خاله المیرات و اونم سنگ تموم گذاشته بود .مرغ و قورمه سبزی و کشک بادمجون و شامی درست کرده بود که دستش درد نکنه و خسته هم  نباشه !

 زن داییت و خاله المیرات ،اونجا هم منو و شما رو شرمنده کردند و گفتند اولین سفر آرمینا جووون بوده و اینها رو برات خریدند و دستشون درد نکنه :

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

پریسا نجفی
27 بهمن 92 0:20
سلام و ممنون عزیزم چشم پیگیری میشه و به محض رسیدن اطلاعات ناب حتما توی سایت براتون می زارم عزیزم اگر عضو خبرنامه سایت بشید مطالب جدید سایت براتون ایمیل میشه
سونیا
28 بهمن 92 16:28
سلام خوشگل خاله زیارتت قبول باشه عزیزم خاله و محمد امین رو دعا کردی قربونت برم؟ میدونم شما مهربونی یه فرشته ناز که ما رو هم اونجا از یاد نبرده ممنون ارمینا جونم ایشالا مکه و کربلا هم بریو حاجی بشی عزیزم
مامان آرزو
پاسخ
سلام خاله مهربونم بعله هم شما هم محمد امین جوون و هم خانواده محترمتون رو دعا کردم .مامانم هر چی که زیر گوشم گفت منم به امام رضا(ع) گفتم .خیلی طولانی بود حسابی خسته شده بودم به زور حفظشون کردم .به امام رضا گفتم همه اون چیزایی که مامانم گفت منم میگم. ایشالله همیشه سالم و شاداب و خوشحال و خوشبخت باشید.
مامان هلیا
30 بهمن 92 12:12
خوشگل خانوم زیارت شما و مامان و بابا قبول باشه انشالله به زودی قسمتتون مکه و کربلا بشه مارو هم دعا کنید.
مامان آرزو
پاسخ
ممنون خاله جوون قبول حق ایشالله بادعای شما ما هم مثل هلیا جوون شما مکه قسمتمون بشه.خوش به سعادتتون.مشهد شما و هلیا جوونی همش تو خاطر مامانم بود و تو گوش منم گفت که برای شما هم دعا کنم .ایشالله خدا دعاهای همه رو مستجاب کنه
مامان حنانه
9 اسفند 92 19:53
زیارت قبول خوشگل خانوم
مامان آرزو
پاسخ
ممنون قبول حقایشالله قسمت بشه همه و همچنین ما مدام بریم زیارت
مامان حسین جون
25 اسفند 92 18:57
خیلی ناراحت شدم از هتلتون راضی نبودین تو شهرمون برادرشوهرم تو یکی از هتلا کار میکنه انشالله اگه ایندفعه خواستین بیان شهرمون اگه دوست داشتین هماهنگ کنین برین اونجا امیدوارم که بهتر از هتل قبلی باشه چون خودمون که استفاده نکردیم حقیقتا نمیدونم ولی خب شاید بهتر ازون یکی باشه