اولین مریضی
عزیز دلم ، قند و نباتم: مامان قربون اون چشمات بشه. که بیحاله و همش خوابشون میاد.
دخترم دیروز مورخ 17/12/92 وقتی که از رشت برگشته بودیم ساعت 5 صبح احساس کردم کف پاهات و دستات گرمه و بابا امید هم همین احساس رو داشت درجه دیجیتال گذاشتم دیدم زیر بغلت 35 درجه است و تب نداری . تا عصر هم بازی میکردی اما همش دلت میخواست بخوابی و از 36.5 درجت بیشتر نمیشد تا بابات ساعت 6 اومد و گفت بریم دکتر خودت . خیلی شلوغ بودو تا ساعت 10.5 تو نوبت اورژانسی بودیم که دکتر هم گفت تب نداری و عفونتی هم تو گوش و گلوت نمیبینه ولی گفت تا 2 روز استامینوفن طعم دار که بالا نیاری بخوری اگه بعد 2 روز تنش تب دار بود پروفن بدین و بعد دوروز بازم تب داشت آزمایش ادار بده شاید عفونت ادرای داشته باشه. بعد هم سفیکسیم بهش بدید . سرما هم نخورده بودی و گفت شاید ویروس سرخک مانند موزاییلا (نمیدونم اسمشو درست شنیدم یانه ؟
)باشه که بعد از 3 روز بچه دونه های قرمز میزنه .گفتم مسافرتم رفتم گفت شایدم آب تو آب شده که بیحاله و چشاش حالت مریضها رو داره. تو مطبم که همیشه میخندیدی و خوش اخلاق بودی بیحال بودی و میخوابیدی و به هیچ کس هم نخندیدی و فقط میخواستی بغل من باشی وقتی سرتو رو سینم میذاشتی دلم آتیش میگرفت . چقدر ، مظلوم و آروم شده بودی .....
تا دکتر درجه رو بهت نزدیک کرد شدید گریه کردی و از باباامید هم ترسیده بودی و و بابات مجبور شد ببرتت بیرون و گفت با غصه آروم شدی و خوابیدی . دیشبم اصلا بغل باباامید نمیرفتی و فقط میخواستی بغل من باشی و و بادیدن بابات گریه میکردی و بابات غصه میخورد. الانم از صبح تب نداشتی . گاهی یه ذره گرمتر بودی اما به خاطر استامینوفن بیحالی و مدام میخوابی. و حتی داشتم با موبایل حرف میزدم دستتو دراز نکردی تا کنجکاوی کنی . خدا کنه همون آب تو آبی باشه که دکتر میگه و چیزهای دیگه نباشه . از دیدن چشمای بیحالت دلم آتیش میگیره . حالا نفهمیدیم مریضی یا نه ؟ تب داری یا نه ؟ اما اینکه بیحالی و حوصله نداری و نمیخندی و جیغ نمیزنی و ذوق نمیکنی رو مطمئنیم و این یعنی یه چیزیت شده دیگه. حتی نازتو میکشم نمیخندی و ذوق نمیکنی و گریه میکنی و لباتو برمیچینی درست مثل وقتی که 3 و 4 ماهه بودی و جو گیر میشدی و یکهویی ناز میکردی و میزدی زیر گریه .
امروزم نوبت آتلیه داشتی که کنسلش میکنم.
به غیر از بیحالی واکسنهات این اولین باری هست که بیحال میشی و مریض میشی.و دلم از بیحالیت خونه
تورو خدا زودتر خوب شو عسیسم . دوباره سرحال شو و شیطونی کن و یه دقیقه آروم و قرار نداشته باش .مامان طاقتشو نداره. درد و بلا ازت دور جگر گوشه منننننننن.
عزیزم :مامان حتی اگه از شیطنتات دیوونه بشه باز دوست داره سرحال باشی و همش شیطونی کنی.
خدایااااا هیچ بچه ای مریض نشهههههههههه.الهی آمممممین