خوب شدن احوالت و آتلیه کاکوش
سلام نفس مامان: سلام فرشته کوچولوی من
ایشالله همیشه سالم و سرحال باشی و مثل همیشه کنجکاوی و شیطونی کنی مامان طاقت یه ذره بیحالیتو نداره . خدا روشکر بعد از دو روز تب از روز 2 شنبه هفته پیش بعد از دو روز دمای بدنت عادی شد و خیلی بهتر شدی و تا 5 شنبه طول کشید تا همون آرمینا بلای سابق مامان آرزو بشی من روز 1 شنبه برات وقت آتلیه گرفته بودم که از شنبه تب کردی و زنگ زدم و به 5 شنبه موکول شد . 5 شنبه ساعت 5 یعنی ٢٢/١٢/٩٢ با دایی و زن دایی و بابات رفتیم آتلیه و این دومین و آخرین آتلیه ایه که در سال 1392 رفتی و شما هم اصلا همکاری نکردی ، خیلی کم خندیدی و بیشتر از صداهای ما تعجب میکردی و فقط میخواستی همه چیز رو بگیری و بخوری و خودمونو کشتیما . و شما خوابت میومد و بعد چند تا عکس از خستگی رو صحنه خوابت برد و همه گفتن بچه خسته شد و کافیه و نشد با همه لباسهایی که برنامه ریزی کرده بودم و یکی دو تا مدل عکس هم که در نظر داشتم عکس بگیریم و چون خسته بودی منم بیخیالش شدم .امیدوارم همون چند تا قشنگ از آب دربیاد ساعت 9 هم رسیدیم خونه و شما بعد یه حموم جانانه خوابیدی طبق معمول کل شب هم بدخواب بودی. خدا روشکر الان حالت خوب خوب شده و فکر کنم تب مختصری که داشتی از همون ویروسی باشه که دکترت گفت چون بعد از تب بدن و صورت خیلی کم قرمز شد و دونه های خیلی ریز زد که با دقت دیده میشدو خدا روشکر بعد یه روز خوب شد.
اینم عکس از بی حالیت که فقط برای یادگاری میذارم ،خیلی حالت دستت بامزه است همون طوری 3 دقیقه بالا نگه داشته بودی:
خدا رو برای سلامتیت هزار باااااااااارشکر
این چند روزه هم که دیر وبتو به روز کردم درگیر خرید عید بودم و حسابی سرمون شلوغ بود و این چندروزه یا تنهایی با شما یابادایی و بابا و خاله این پاساژ اون پاساژبودیم و حسابی حال و هوای عید رو داشتیم .اینم به خاطر وجود شیرین شماست و بیشتر به خاطر سفریه که تو عید میریم و گرنه من اصلا اهل خرید برای عید نیستم.
بابات هم روز 4 شنبه 21 اسفند اراده کرد و تنبلی رو کنار گذاشت و پیش دوستش رفت و کیست بغل گوششو برداشت .چون یه کوچولو بزرگتر شده بود و اصلا دوست نداشت مشخص بشه .
فردا هم یعنی 25 اسفند 1392ساعت 2.50 دقیقه برای رشت من و شما پرواز داریم و این آخرین سفر هوایی و سفر به رشت من و شما در سال 1392 میشه و باباامیدت هفته اول شیفته و برای اولین بار من و حتی شما روز عید پیشش نیستیم و این باعث میشه پام بره اما دلم اینجابمونه و فقط به یه دلیل قبول کردم چون شیفت داییتم هفته اول خورده و تو تهرون با هم هستند و تنها نمیمونن.
عاشق هردوتاتونم شما به زندگی من شادی و آرامش میبخشید .