آرمینا جون  آرمینا جون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

آرمینا جون دلیل زندگیمون

مامان آرزو وجود کوچولوتو احساس کرد.

سلام دختر قشنگم و سلام عزیزترینم.مامان قربون اون دست و پای قشنگت بره.عزیز دل مامانی ،مامان برای اولین بار به طور واضح حرکتت رو احساس کرد. با اون دست و پاهای کوچولوت به مامانت ضربه زدی و دل مامان ضعف رفت. فرشته کوچولوم دلم میخواست دست و پای کوچولوتو بگیرم و ببوسم. آخ که چقدر برای دیدنت بی تابم .لحظه ها رو می شمارم تا تو بیای تو بغلم. عزیزم مامان خیلی دوستت داره. بابایی که می پرستتت. دیروز بابا امید می گفت :دوست دارم هرچه زودتر بیاد  ببینم چه شکلیه؟ منم گفتم خب دوست داری چه شکلی باشه ؟ بابات گفت: دوست دارم شکل مامانش باشه خوشگل و مهربون وپاک . آخ که بابا امیدت با این همه لطفش چقدر مامان آرزوتو شرمنده میکنه  ولی من دوست دارم که اول ...
31 فروردين 1392

مامان و بابابه آرزوشون رسیدند

سلام همه هستی من سلام عزیز دلم .سلام عشقم از امروز بهت میگم دختر قشنگم عروسکم خانومم .آخه دیگه مشخص شد چی هستی . معلوم شد یه دختر خوشگل و ناز نازی تو دلم دارم.عزیزم دیروز مامان و بابا ساعت 4 رفتند سونو گرافی آخ قند عسلم که چقدر شما ناز داری؟ هرچقدر دکترتلاش میکرد تا بینتت نمیتونست. میگفت چه بچه خجالتی دارید باباتم که کم نمی آورد میگفت به باباش رفته. مامان و بابا و بقیه به غیر از بابا اکبرت عاشق دختر بودند. عزیزم من فکر نمیکردم خدا منو به این آرزوی بزرگش برسونه همش فکر میکردم شما پسری. اما خدا خیلی به مامانت لطف داره و یه دختر خوشگل یعنی شما رو  بهم داد.نمی دونی تمام لحظه منتظر بودم دکتر بگه پسره که گفت دختره انقدر خوشحال شدم انگ...
31 فروردين 1392

سلام جوجه جونم

سلام خاله جونم چطور مطوری .از این که تو شیمکه مامانتی خیلی خوشحالم 0سعی کن سالم و سرحالو خوشکل خاله بدنیا بیای من منتظرت هستم جوجوی من0 راستی یادم رفت اینو بهت بگم خدا کنه شبیه من شی چون من خیلی خوشکلم البته تعریف از خودم نباشه 0 جونه خاله واست بگه که واسه دیدنت لحظه شماری میکنم 0جونمی عمرمی قلبمی عشقمی زندگیمی 0دوستت دارم یک دنیا 0بوس واسه لبای خوشکلت0ماچ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ ...
6 بهمن 1391

سلام کوچولوی مامان

سلام عزیزم سلام شیرینم ،عشقم، وجودم ،سلام، سلام ،سلام . بعد از یه عالم لحظه شماری امروز مامان با بابا امید ساعت 3.5 رفتند سونوگرافی تا وجود شیرینتو با چشماشون ببین. وای عزیزم نمیدونی چقدر قشنگ بود انگار یه دنیارو به مامان داده بودن ،باباامیدتم که با هزار چشم دنبالت می گشت . دکتر هم تصویرت رو آورد نزدیکتر تا بابا امید ببینه  وای که چه لحظه ای بود اشک تو چشام حلقه زد میخواستم تصویرتو ببوسم. مامانی چقدر شبیه قورباغه بودی کله گنده، دست کوچولو ،پای نقطه. وقتی دکتر صدای قلبتو گذاشت دلم ضعف رفت هم من هم بابا امید صدای قلب کوچیکتو ضبط کردیم تا حالا بیشتر از ده باره که گوش کردم و قربون صدقت رفتم .دکتر تو تصویر داخل بدنت ...
3 بهمن 1391

دومین روز نوشتن مامان آرزو

سلام عسلم ،سلام امیدم ،سلام همه رویای مامان ،سلام نفسم. شبت بخیر. امشب مامان آرزو خیلی خوشحاله که دو تا از مامانای دیگه واسش نظر فرستادن هووووورا دیشب اینترنت مامان قطع بود نتونست برات چیزی بنویسه ولی امروز جبران میکنه. مامان دیروز واسه روز سه شنبه ساعت ٤ سونو تو نیاورون وقت گرفت.آخه میخوام صدای قلب کوشولوتو بشنوم خیلی بیقرارم دلم تاپ تاپ میزنه که سه شنبه از راه برسه.امروزم حال مامانی بهتربود و سرکار سرحال بود.همینکه بالا نیاوردم یه دنیا ارزش داره(خداروشکر) راستی امروز خاله المیرا خاله خوشکلت زنگ زده بود حسابی از دست ارباب رجوع ها عصبانی بود یه خاله چشم سبز که مثله پیشی ها همه رو چنگول میگیره.مامان آرزوتم بهش گفت که سه ش...
1 بهمن 1391

اولین باری که تو وبلاگ یکی یدونم متن مینویسم

سلام من مامان آرزو هستم بابا امید هم الان پیشمه و خوشحاله که این وبلاگ رو برای یکی یه دونم ساختم .اسم وبلاگ نی نیمو گذاشتم به آفرید چون تو دنیا بهترین آفریده خدا آفرینش یه موجود زنده تو دل ماماناست.و یک لقب اصیل ایرونیه (آخه آقا امید رو زبون ایرانی خیلی حساسه میگه اسم بچه هم باید اصیل ایرانی باشه.بهم میگه نکنه برای بچمون اسم غیر ایرونی بذاری که خوشم نمیاد ما هم میگیم چشم )خدایا ازت ممنونم که طعم شیرین مادر شدن و طعم غرور آفرین پدر شدن رو به من و امید دادی .امیدواریم که لیاقت پدر و مادر شدن رو داشته باشیم و یه فرزند صالح و سالم به ما هدیه بده تا انسان خوبی باشه و باعث سر افرازیمون بشه . میدونم که یکم دیر به ساخت وبلاگ اقدام کردم اما چاره...
29 دی 1391