خونه بابایی 25تیر 93 و شبهای عزیز قدر
سلام عشق کوچولوی من . عزیز دردونه مامان طبق معمول و به اصرار مامان ماری مجبور شدیم ماه رمضون من و شما 25 تیر با هواپیما بریم رشت و چون ماه رمضون روزه من و بابات باطل میشد بابات یه طوری برنامه ریزی کرد که رفت با هواپیما بریم برگشت باباامید بره چالوس و شنبه بیستو هشتم که تعطیل بود بیاد دنبال ما و برگردیم تهران . حسابی هم بهمون خوش گذشت و شما دریا هم رفتی کلی گشتیم و مامان ماری هم برام افطاریهای خوشمزه درست میکرد . و مراسم شب قدر رو با خاله و دایی و مامان ماری و البته وجود نازنین شما برگزار کردیم امسال دومین شبهای قدر رو گذروندی گلم پارسال اولی شب قدر فقط 6 روزت بود عزیزم . ان شالله به حق این شبهای عزیز خدا سرنوشت همه رو خوب رقم بزنه آخه شبهای قدر شبهای سرنوشت سازه و خدای بزرگ و مهربونمون امسال رو هم مثل همیشه -که لیاقتش رو نداشتیم اما لطف بیکرانش شامل حال ما بود -برامون پر از سلامتی و شادابی و خیر و برکت و بدون گناه کبیره رقم بزنه . الهی آمییین
خدایا هزاران بار شکرت