آرمینا جون  آرمینا جون ، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

آرمینا جون دلیل زندگیمون

سفرآنتالیا روز سوم8/1/93

1393/1/14 22:26
نویسنده : مامان آرزو
500 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان . خوشگلم روز سوم هم تو هتل کلی خوش گذروندیم. این بند پستونکت رو تو داروخونه کمر که روز قبل رفته بودیم برات خریدم. چون بند قبلیت خراب شد.البته یه خمیر دندون هم خریدم . هیچ هتلی تو آنتالیا خمیر دندون نداشت.

 

بعد صبحونه هم رفتیم اطراف تا بگردیمو چند تا گردش تفریحی کنیم

عکس شما تو بالکن اتاقمون که آماده شده بودی بری بگردی:

عکس شما و بابا امید تو راهرو هتل:

همینکه از هتل بیرون اومدیم نور آفتاب میخورد تو چشمتو وای شما هم که از افتاب فراری باکلاه جلو صورتت رو میگرفتی و چشمتو میبستی.نگاه کن اینجوری :

 از بین تفریحها، قایق بازی رو انتخاب کردیم و دیدیم با وجود شما خطرناکه بنابراین موتور سواری انتخاب شد و اول قرار شد منو دایی و خاله و زن داییت موتور سواری کنیم و بابات پیش شما بمونه و بعد 1 ساعت که تایممون تموم میشه اون بیاد بشینه.من دلم راضی نمیشد تنهایی سوار شه با همراه لذت داشت خواستم برگردم و بابابات سوار شم که دیدم خدارو شکر زن دایی ترسوت اصلا نمیتونه یه متر موتوررو راه ببره و من استقبال کردم و گفتم وقتی میترسی و نمیتونی اصراری نیست سوار شی و انگار حرف دلشو زدم گفت آره من برمیگردم و گفتم آره چرا 20 لیر رو هدر بدی برو پیش آرمینا ،جات امید بیاد. خلاصه هم من هم اون به خواستمون رسیدیم و چند نفری تو خیابونها دور میزدیم و آخ که چه لذتی داشت اون یک ساعت کلی جیغ زدیم و من همیشه از همشون جلوتر بودم و کلی کیف کردم و باسرعت میرفتم و همه بادیدن ما تصمیم میگرفتند سوار موتور بشن . بابات یه چند دوری شمارو خیلی آروم سوار برموتور میگردوند و داشتی حسابی کیف میکردی. همه حسابی تو آفتاب سوختند. 5 دقیقه آخر گفتیم مسابقه بدیم و با هم یه مسیری رو رفتیم و طبق معمول مامانت از همه جلو زد و دایی امیدت اومد منو بگیره و یه تک چرخ بزنه که سر یه پیچ کوچولو خورد به جدول و 3 تا معلق زد من و المیرا دوییدیم سمتش و دلمون براش سوخت و باباتم حسابی  با صدای بلند رو موتور میخندید. خدا روشکر چیزیش نشد و یه کم آرنجش زخم شد بعد اون موقع مدام میخندیدیمو کلی روده بر میشدیم و هر وقت از اونجا رد میشدیم میگفتیم پیچ امید ثبت شد . و بساط خنده و شادیمون به راه بود. داییتم میگفت پیچ منو به عنوان یه جای گردشگری به همه دوستان توصیه کنید ببینن. ماهم کلی میخندیدیم. خلاصه خیلی خیلی خوش گذشت. 

 اینم عکس شما  و بابا امید موقع موتور سواری:

بعداز ظهرهم رفتیم استخر روباز وکلی کیف کردیم البته بابات و داییت نیومدند و گفتند آب سردهزبان

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

الهام مامان امیرعلی جیگر
14 فروردین 93 22:43
ای جان آرمیتا جون/ چقدر هزار ماشاءالله ناز و تپلی. همیشه به شادی آرزوجونم
مامان آرزو
پاسخ
مرسی از این همه لطف و مهربونیتون
سونیا مامان محمد امین جوووون
17 فروردین 93 21:08
بخورمت تورو عزیزم ارزو جون ایشالا همیشه دلتون خوش و تنتون سلامت باشه و همیشه شاد باشین فقط اینو داشتم بگما