آرمینا جون  آرمینا جون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

آرمینا جون دلیل زندگیمون

روز هفتم سفر آنتایا- روز پایانی مورخ 12/1/93

1393/1/15 14:17
نویسنده : مامان آرزو
1,263 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره 12 فروردین از راه رسید و گردش ما در آنتالیا هم به پایان رسید . خدارو شکر همه چیز خوب و مرتب بود و خوش گذشت .عزیزم صبح باید ساعت٩.٣٥دقیقه تو لابی میبودیم تا با اتوبوس بریم فرودگاه که ساعت 1 به وقت آنتالیا پرواز داشتیم ( اینم بگم که روز قبلش ساعت آنتالیا ساعت 12 نیمه شب یک ساعت به جلو کشیده شدو با این اوصاف اختلاف ساعت آنتالیا  با ایران  یک ساعت شد یعنی آنتالیا یک ساعت از ایران عقب تر بود)موقع رفتن به آنتالیا شماره پروازمون 601 K K بود و موقع برگشت به ایران شماره پرواز ما 602 KKبود و من تو فرودگاه برات یک قرص شیاف تب بر بنابر سفارش دکتر داروخانه که گفت تو ایران پیدا نمیشه خریدم . انشالله هیچ وقت ازش استفاده نکنی گلم.

بدون تاخیر سوار شدیم و تو آدانا یک ساعتی برای اجازه پرواز و هم سوخت گیری هواپیما نشستیم و بعد به سمت تهران حرکت کردیم. اولش قبل از پرواز کلی شیطونی کردی و به همه چیز دست زدی و بعد یه شیر خوردن خوابیدیو  بعد پرواز آدانا دوباره بیدار شدی و هنوز چشم وا نکرده کلی شیطونی کردی یه دقیقه که قرار نمیگیری همش باید با یه چیزی بازی کنی . هزار ماشالله به کنجکاویت عزیزم. بعد یه شیر دیگه دوباره خوابیدی و زمان فرود تو  تهران بیدار شدی و ما تا برسیم خونه ساعت 9 شب بود. اگه طی پرواز ها  نخوابی چی میشه ؟ خداروشکر که میخوابی . تصور جیغ هاو قرار نگرفتنهات وحشتناکهنگرانکلافه

خداروشکر تونستم برات از سفرت بگم و خاطراتش رو برات ثبت کنم  . ایشالله یه روزی خودت برای دخترت خاطراتشو ثبت کنی ناز دونه من

اینم عکسهای روز آخر از لحظه آماده شدنت تا نشستن توی اتوبوس و حرکت به سمت فرودگاه و منظر بین راه از داخل ماشین و شیطونی ها و خواب شما تو هواپیماو بیدار شدنهات:

اینجا اتاق هتله و شما اماده رفتن به فرودگاه:

اینم عکس لحظه آخری شما و بابا امید تو بالکن اتاقمون:

لابی هتل:

داخل اتوبوس که به سمت فرودگاه میرفت و شما هم خواب بودی:

مناظر شهر که از داخل اتوبوس در حل حرکت گرفتم:

 

نمای بیرون از دریچه هواپیما:

اینم در حال حرکت  هواپیما از آدانا گرفتم :

این لحظه اول بعد از سوار شدن هواپیماست  که بیدار بودی و مدام شیطونی میکردی و میخواستی کارت راهنمای پرواز رو بخوری:

خدا رو شکر زودی خوابیدی :

 بیدار شدی و چشم وا نکرده به فکر شیطونی هستی و میخوای دوربین رو بگیری:

 اینجا هم هواپیما ارتفاع رو برای فرود کم کرد و شما هم از دور دوم خواب بیدار شدی .

یعنی هلاک این نگاتم من دیگه ، عین پروفسورها نگاه میکنی :

عزیز  دلم ، جگر گوشه من : با وجود تو این سفر و این عید و این سال برامون جاودانه شد.

ان شالله همیشه بری گردش و تفریح و لبت خندون باشه گلکم.

 خدا رو شکر که یه فرصت دیگه به ما داد تا پیش تو باشیم و تو رو برای شادی لحظه هامون به ما هدیه داد.

خدایا هزاران بار شکرت

 

دوستت دارم فرشته کوچولوی من

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان حنانه
19 فروردین 93 19:52
همیشه به سفر و گردش چه جاهای قشنگی رفتی
مامان آرزو
پاسخ
مرسی خاله مهربونم ایشالله همه شاد و خوشحال و خوشبخت باشن