آرمینا جون  آرمینا جون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

آرمینا جون دلیل زندگیمون

سیزده بدر 93

1393/1/15 15:04
نویسنده : مامان آرزو
551 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم با دوروز تاخیر سیزده بدرت مبارک

امسال سیزده بدر اولین سالی بود که با پدر و مادر هامون نبودیم چون ساعت 9 شب 12 فروردین خونه رسیدیم نمی تونستیم بریم شمال و خسته هم بودیم بنابراین صبح 13 به ئر رو استراحت کردیم و بعد از ظهر رفتیم تا رسم ایرانیان رو به جا بیاریم. صبح داییت رفت شهروند دنبال گوشت برای کباب اما شهروند تعطیل بود و هیچ جایی هم گوشت خوب نداشتند من شامی درست کردم و زن داییت ساندویچ مرغ و رفتیم جنت آباد و با خاله المیرات یه جایی جوجه لبنانی و جوجه معمولی و تنقلات خریدیم و تو یه پارک تو جنت آباد سیزده مون رو بدر کردیم و جوجه رو هم رفتیم خونه دایی امیدت کباب زدیم و جای همه رو هم خالی کردیم وخوردیم:

بغل خاله جونت توی  پتو نشستی ، هوا سرد بود:

اینم غذای شما سرلاک و اولین بار بود که سرلاک گندم میخوردی:

اینجا هم زن دایی جوونتون بهتون موز میدن میل بفرمایید:سرتو میاوردی پایین یه گاز میزدی بعد سرتو بالا میاوردی و میجویدیش و باز تکرار میکردی. خیلی بانمک بود جیگر طلای مامان:

 

شما و بابا امیدجوونتون:

مامان قربون لب و دهن و بینی کوچیکت بشه:

 

 خونه دایی امید:

آخ که چقدر خوابت میومد:

انشالله تو این سال هر چی غم و غصه و ناراحتی و دلگیری هست از خونه همه بره بیرون و هرچی شادی و نشاط و سلامتی و برکته بیاد تو خونه همه

و همه نی نی ها و خانواده ها شاد و سلامت و خوشبخت باشن.

 

و خدا شما، عشق کوچولوی مامان آرزو و بابا امید رو سالم و خوشحال نگه داره

سیزده بدرت به خیر و شادی عسلم 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سونیا مامان محمد امین جووون
17 فروردین 93 21:20
سیزده به درت مبارک و سرت سلامت خوشگل خاله خوش به حالت که رفتی گردش ما که به لطف شاه پسری که لطف کردن بیمار بودن عصر فقط رفتیم و سبزه های عید رو انداختیم تو اب جاری همین اما خوشحالم شما جای مارو خالی کردی مگه نه خاله جون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان آرزو
پاسخ
آخی اشکال نداره خاله ایشالله سال دیگه با محمد امین جان خوشحال و سرحال میرید 13 بدرایشالله دیگه محمد امین جوون مریض نشه تا دل مامان مهربونش هی ریش ریش بشه
مامان حنانه
19 فروردین 93 19:50
ای جانم موز خوردنشووو همیشه به شادی عزیزم
مامان آرزو
پاسخ
نمیدونم چرا وقتی خوراکی میبینم اینقدر بیتاب میشم وتمام حواسم میره به خوردن
خاله المیرا
1 مرداد 93 11:17
وای میمیرم واستا .چه نازی داری دخترم