آرمینا جون  آرمینا جون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

آرمینا جون دلیل زندگیمون

تولد دایی امید

1392/12/10 20:32
نویسنده : مامان آرزو
601 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگ مامان .مامان فدای دلبریات بشه . عزیزم این روزها حسابی برای خودت دلبری میکنی و دل همه رو میبری . حسابی هم به مامان وابسته شدی و من نمیتونم یه لحظه از کنارت تکون بخورم به هیچ کارم نمیرسم همینکه از پیشت میرم چنان گریه ای میکنی که آدم فکر میکنه خدای نکرده اتفاقی برات افتاده که اینطوری از گزیه غش کردی. وقتی هم که بعد گریه بلافاصله میام پیشت چنان ذوق با صدایی میکنی و میخندی که من دلم میخواد بچلونمتبغلعاشق اینی که بغلت کنم و دور خونه بچرخونمت . چند روز پیش هم که پاسپورتت رو پستچی آورد وقتی کلاه سرت کردم و رفتیم تو آسانسور چنان کیفی کردی که نگو یه جیغ شادی کشیدی و تو آسانسور با صدا ذوق میکردی و طبق معمول از دیدن عکست تو آینه آسانسور کلی مشعوف شدی . مامان فدات بشه که عاشق گردشی .

اینم چند تا از عکسهات عسیسم:

امروز صبح هم از خواب بیدار شده بودی و حسابی سر حال بودی و چند تا غلت برای مامان زدی و من تونستم از غلتهات فیلم بگیرم و الان به بابات نشون بدم که اونم کلی ذوق کرد و چند تا هم عکس از بازی کردنات گرفتم:

بعد از نیم ساعت بازی و 5 تا غلت زدن دیگه حوصلت سر رفت اینجوری شدی:

امروز هم تولد دایی امید بود که زن دایی جوون دیشب چونجمعه بود وهمه خونه  بودند  براشون جشن گرفتن که کلی تدارک دیده بودند و دستشون درد نکنه و خسته نباشن و شما هم خوابت میومد و  اصلا همکاری نکردی و عکسهات قشنگ نشد اما یکبشو برات میذارم: از اینجا هم به دایی امید یه بار دیگه تولدش رو تبریک میگیم

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

ساناز
10 اسفند 92 22:16
نازززززززززي عزيزم چه عكساي قشنگي توپولوي با نمك تولد دايي جان هم مبارك
مامان خانمی
11 اسفند 92 9:02
سلام عزیزم ممنون که به محمدسجاد من سر زدی. خدا ایشالله این دختر شیرینت رو واست نگهداره. وقتی خوندم که چه کارایی میکنه و خودش و واست شیرین میکنه دلم غش رفت که زودتر محمدسجاد من هم بیاد و منم با شیرین کاریهاش کیف کنم.
مامان آرزو
پاسخ
سلام عزیزم آره گلم بچه یه عشقیه که با هیچ دوست داشتنی قابل مقایسه نیست ایشالله محمد سجاد جوون شما میاد تو آغوشتونو خودتون این لذت رو از نزدیک احساس میکنید . ماه های اول بچه ها حالت جنینی دارند و معصوم و خیلی بی دست و پا هستند و نمی بینن و از دستهاشون نمیتونن استفاده کنن حسابی بی دست و پا هستند و مادر خیلی سختی میکشه دلش برای بچهش میسوزهو مدام فداکاری میکنه و برای بچه فرقی نمیکنه و همینکه از نوزادی در میاد اولین روزی که زحمتات رو قدر میدونه و با زبون بیزبونی و دستهای کوچیکش وابستگیشو بهت ابراز میکنه ، لذتش غیر قابل توصیفه و اونجا متوجه میشی چقدر ارزش داشت خودتو براش به آب و آتیش میزدی خدا حافظ شما و محمد سجاد شیرینتون باشه. بیصبرانه منتظر خاطرات روزهای شیرینیه که با پسر کوچیکت سپری میکنی. میبوسمتون و مراقب خودتون باشید
مامان هلیا
11 اسفند 92 14:51
دخمل خوشمل خاله میخورمت ها چقد تو نازیمامان آرزو فکر کن خودم یه دخمل ناز نازی ملوس دارم بازم نینی کوچولو میبینم دلم غش میره خیلی بچه هارو دوست دارم مخصوصا دخملا که بلدن چطوری دلبری کنن.
مامان آرزو
پاسخ
مرسی اعظم جوون واقعا همینطوره منم که مادر شدم با گریه و ناراحتی هر بچه ای دلم میلرزه و مثل بچه خودم دوستشون دارم از بس فرشته اند. من تو یه مغازه هستم یه بچه گریه میکنه دلم پر میکشه که ساکتش کنم ناخدآگاه میگم جوونم مامان جوونخدا نگهدار همه نی نیها باشه و به هرکی هم آرزوشو داره هدیه بده
مامان خانمی
11 اسفند 92 18:17
دوستت دارم مامان آرزو جون
مامان آرزو
پاسخ
منم همینطوز عزیزم شما الان به خدا خیلی نزدیکید مارو هم دعا کنید
سونیا
12 اسفند 92 13:39
ای جونم خاله قربونت بره چه خوشمزه شدی قربونت برم الهی همیشه شادو سرحال و سالم باشی با عشوه هات دل همه رو ببریامین یا رب العالمین
مامان آرزو
پاسخ
مرسی خاله جوونم شما خیلی به من لطف دارید .خیلی دوستتون دارم
مامان ارمیتا
12 اسفند 92 23:22
آرمینا خیلی دختر خوش شانسی هست که مامان خوش قلب ومهربونی مثل شما داره چشم رو هم بزارین هم قد آرمیتا میشه خدا حفظش کنه برای شما دوست عزیزم
مامان آرزو
پاسخ
خیلی ممنون عزیزم ایشالله همینطوره که شما میگید انشالله مثل آرمیتا جوون خانم میشه ممنون عزیزم خدا شما و دخمل نازتون رو در پناه خودش حفظ کنه