تولد دایی امید
دختر قشنگ مامان .مامان فدای دلبریات بشه . عزیزم این روزها حسابی برای خودت دلبری میکنی و دل همه رو میبری . حسابی هم به مامان وابسته شدی و من نمیتونم یه لحظه از کنارت تکون بخورم به هیچ کارم نمیرسم همینکه از پیشت میرم چنان گریه ای میکنی که آدم فکر میکنه خدای نکرده اتفاقی برات افتاده که اینطوری از گزیه غش کردی. وقتی هم که بعد گریه بلافاصله میام پیشت چنان ذوق با صدایی میکنی و میخندی که من دلم میخواد بچلونمتعاشق اینی که بغلت کنم و دور خونه بچرخونمت . چند روز پیش هم که پاسپورتت رو پستچی آورد وقتی کلاه سرت کردم و رفتیم تو آسانسور چنان کیفی کردی که نگو یه جیغ شادی کشیدی و تو آسانسور با صدا ذوق میکردی و طبق معمول از دیدن عکست تو آینه آسانسور کلی مشعوف شدی . مامان فدات بشه که عاشق گردشی .
اینم چند تا از عکسهات عسیسم:
امروز صبح هم از خواب بیدار شده بودی و حسابی سر حال بودی و چند تا غلت برای مامان زدی و من تونستم از غلتهات فیلم بگیرم و الان به بابات نشون بدم که اونم کلی ذوق کرد و چند تا هم عکس از بازی کردنات گرفتم:
بعد از نیم ساعت بازی و 5 تا غلت زدن دیگه حوصلت سر رفت اینجوری شدی:
امروز هم تولد دایی امید بود که زن دایی جوون دیشب چونجمعه بود وهمه خونه بودند براشون جشن گرفتن که کلی تدارک دیده بودند و دستشون درد نکنه و خسته نباشن و شما هم خوابت میومد و اصلا همکاری نکردی و عکسهات قشنگ نشد اما یکبشو برات میذارم: از اینجا هم به دایی امید یه بار دیگه تولدش رو تبریک میگیم