آرمینا جون  آرمینا جون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

آرمینا جون دلیل زندگیمون

اندر احوالات آرمینا خانم و دلواپسی های مامان آرزو

1392/12/13 3:48
نویسنده : مامان آرزو
763 بازدید
اشتراک گذاری

هلوی خوشمزه مامان: دختر 7 ماه و 13 روزه من : این روزها قلبم مملو از عشق توئه با شیرین کاریات دل منو میبری و میفهمم چقدر زندگی با تو رویاییه و سعی میکنم از تمام لحظات با تو بودن استفاده کنم دلم میخواد به تک تک وابستگی هات به من پاسخ بدم و بابتشون از تو و خدا سپاسگزار باشم از تماشای تو و بازیهات سیر نمیشم . نمیدونی چه لذتی میبرم وقتی که به محبتهام پاسخ میدی. دلم میخواد به خاطر داشتن تو هر ثانیه لبهام به سپاسگزاری از مخلوق مهربونمون مشغول باشه . عزیزم نمیدونستم که زندگی اینقدر باتو زیبا میشه انگار که قبل از این زندگی نمیکردم و هیچ لذتی نمیبردم. .آخ که چه لذتی داره بوسیدن اندام زیبا و لطیفت و بلعیدن طعم شیرین تنت. وقتی که برای خوابیدن توآغوش من پیش هرکسی و هر جایی که باشی بیتابی میکنی،لبریز از حس ترحم میشم و  برای درآغوش گرفتن سراسیمه میشم و وقتی که تو آغوش منی و با دستهای ظریفت ،صورت و سینه  و دست منو لمس میکنی و به من نشون میدی که کنار من ودر آغوش من  احساس امنیت و راحتی میکنی اون لحظه بیشتر از همیشه میفهمم من یک مادرم. همیشه برای خوابیدن دوست داری که پستونک تو دهنت بذارم و محکم به سینم بچسبونمت و صورت مثل ماهت رو نوازش کنم و دست به موهای لطیفت بکشم وپیشونیت رو خیلی آروم ببوسم و دستت رو  بالا میاری و مدام تکون میدی و به عقب جلو تابش  میدی یا باذستت منو یا موهاتو میگیری و یا ضربه های آرومی به سر خودت و دست من و سینه من میزنی ومن اون لحظه دستت رو میگیرم و میبوسم و تو ازدادن دستت به من احساس آرامش میکنی و انگشت شست منو محکم میگیری و  کم کم چشمهای خوشگلت رو میبندی و خیالت راحت میشه و گاهی هم چشماتو یه کوچولو باز میکنی و میبینی که من غرق در تماشای توام دوباره آسوده میشی و چشماتو میبندی .مامان آرزو قربون مژه های خوشگل و فر خوردت بره.چقدر خوبه که تو اینطوری میخوابی چون آتیش عشقی که به تو دارم زبونه میکشه و تموم وجودم رو برای هستی تو میسوزونه و این سوختن در عشق تو چقدر خواستنیه. و گاهی فکر میکنم که وقتی من اول اردیبهشت برم سرکار کسی که تو رو نگه میداره چطور تو رو بخوابونه و حتی  به کسی که تو رو نگه میداره حسودیم میشه .  خوش به حالش که اون ساعتها پیش توئه و چطور ساعتهای کاری رو تحمل کنم عزیزم دیگه لحظه به لحظه بزرگ شدنت رو نمیبینم و از دیدن بازیهات، لبخندت و شیرین کاریهات و صداهای قشنگی که درمیاری تو اون ساعتها محروم میشم .شاید یه پیشرفت و یه شیرین کاری رو برای اولین بار انجام بدی و من مثل همیشه نفر اولی نباشم که میبینه و کلی خوشحال میشه و هزار بار خدارو شکر میکنه.غصم میگیره حتی یه لبخندت دور از چشم من باشه. نکنه مثل من باعات مهربون نباشن نکنه ازدستت کلافه بشن .نکنه سرت داد بزنن و هزار تا نکنه دیگه. وای که تصورش هم خیلی سخته. عادت میکنم مگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟مثل همه مادرهای شاغل دیگه!!!!!!!!!!! زندگی که همیشه بر وفق مراد نیست !!!

ولی  دخترم میخوام از تموم این لحظه های 1 ماه ونیمه استفاده کنم و غصه این دلواپسی ها و دوریها رو هم میذارم برای همون موقع

دختر قشنگم ، نمیدونی که چقدر شیرین شدی و همه چقدر دوستت دارند . هر جا میریم همه نوازشت میکنن و بغلت میکنن و تو هم اصلا غریبی نمیکنی و به تمام محبتهاشون با لبخند شیرینت پاسخ میدی . وقتی میریم بیرون همه جارو بادقت نگاه میکنی و هرچیزی رو که ببینی میخوای بگیریش و بعد بکنی تو دهنت حتی وقتی داریم راه میریم اگه تو بغلمون باشی برای گرفتن وسایل و حتی موزاییک و کاشی زمین حسابی خم میشی و اون موقع نگه داشتنت اون هم تو بغلمون خیلی سخت میشه ولی وقتی تو کالسکه ای از این کارها نمیکنی البته گاهی برای گرفتن پاهات خم میشی ولی به محض اینکه سرت رو گرم میکنیم تو کالسکت تکیه میدی و اگه حوصلت سررفت و نق زدی چغچقه بهت میدم که مشغول اون میشی.امروز هم با دایی و بابا رفتم پاساژ بعثت تجریش برات یه مایو خریدم و رفتی بغل خانم فروشنده و اون یه شورت خوشگل سفید هم آورد که ببینم که شما هم بلافاصله برداشتیش و گذاشتیش دهنت و من هم اونو خریدم و تو بغل دایی هم بودی زبونت رو به کت دایی زدی و از طعمش خوشت نیومد و قیافت با اخمی که کردی و لبات باز شد و کش اومد  حسابی دیدنی بود و زبون کوچولوتو تا تهش بیرون آوردی و انگار میخواستی اوغ بزنی خب حقت بود آخه کت هم خوردنیه مامان؟؟؟؟ امروز پوشکت رو هم از اوی بی بی عوض کردم و پنپرز خریدم یه بارلی هم همینطوری خریدم از پوشک قبلیت راضی بودم ولی بوی کرمش رو دوست نداشتم و به این نتیجه رسیدم که پمپرز از همه بهتره البته پولشم از همه بهتره هههههخنده


دو تا دندونت خیلی کم بالا اومده  و فکر میکنم دیگه اذیتت نمیکنه ولی این چند روزه نمیدونم چرا فکت رو فشار میدی و دستت رو مشت میکنی و با دهن بسته داد میزنی انگار که عصبی میشی حتی عروسکهات رو هم این شکلی محکم فشار میدی و قرمز میشی و صدای نفست میاد نمیدونم دندونته یا عصبی میشی؟؟ وگاهی عروسکهات رو باحرص گاز میگیری که اینو مطمئنم از دندونته .

بعضی موقها وقت بازی یا بغل کسی هستی یا تو روروئک نشستی یه جیغ های قشنگ و گاهی فریاد های بانمک میزنی . جیغات شبیه یه آدم ژاپنیه که داره فریاد تمرکز تو ضربه های رزمی میزنه. خیلی بامزه جیغ و فریاد میزنی .

وقتی کسی میاد بالای سرت و صورتش به تو خیلی نزدیک میشه تند تند دست و پا میزنی و اگه من باشم و موهام بیاد پایین جلوی دیدت دست کوچولوت رو به سمتش دراز میکنی گاهی با اخم و تعجب گاهی بالبخند و شناخت قبلیت میگیریش و میخندی.باکسی که صورتش رو بهت نزدیک کرده بازی میکنی .

 گربه ی ملوس و چنگولی من :این روزها زیاد چنگ میگیری و باید مدام ناخناتو کوتاه کنم که نکنه خدای نکرده به خودت آسیب برسونی.بیچاره بابات و داییت که مدام چنگشون میگیری و منو کمتر چنگ میگیری شاید برای اینکه اونها صورت زبرشون رو به صورتت میزنن و مدام بوس دردناکت میکنن و البته خودت هم صداشون میکنی و دست و پامیزنی که دوباره به صورتت نزدیک بشن و دوباره چنگ بگیری . بازی میکنی دیگه و لذت میبری.

میخوای شیر بخوری خیلی بانمک خودت هدایتش میکنی سمت دهنت و با دست و چنگهای تیزت محکم پوستش رو میگیری و بالا میکشی  و همونطوری محکم نگهش میداری که محکم تر میک بزنی و کیف کنی .اگه گرسنه باشی بی توجه به اطراف باعجله و محکم شیر میخوری و صدای نفسهات میاد و انگار که میک زدن برات خیلی سخته اونقدر تند میخوری که سرت داغ میشه قرمز میشه و خیس عرق میشه و اگه خیلی گرسنه نباشی به من میخندی و تا صدایی میاد با کنجکاوی برمیگردی ببینی از کجا میاد و با عجله هم نمیخوری و همش از زیرش بلند میشی و رو زانوهام میشینی و چند ثانیه بعد برای خوردن ادامه شیر به سمتش میری بعضی وقتها هم که باشیر خوردن میخوای بخوابی  بعد چند دقیقه میک زدن وقتی که یه جورایی خمار میشی  و سعی میکنی چشمات رو باز نگه داری و ابروهات رو بالا میکشی با یه صدای eh صدام میکنی فکر میکنم  اون یه جور اعلام رضایته، چند دقیقه بعدش هم نمیتونی مقابله کنی و خوابت میبره.  بعضی وقتها اگه یه جایی رو هم نگاه کنم اینجور صدام میکنی یعنی نگام کن .

وقتی باشیشه بهت آب میدم  و  سرریز میشه حتی با قاشق غذا خوریت البته اگه بدون مکث چند ثانیه ای پشت هم بهت آب بدم  ،خیلی بامزه انگار طاقتشو نداری تند تند نفس میکشی و دست و پامیزنی انگار  خدای نکرده تو یه آب عمیق گیر افتادی و نمیتونی نفس بکشی. ولی آب خوردن رو دوست داری

عاشق بازی و گرفتن هر چیزی هستی و نشسته باشی حسابی با عروسکات بازی میکنی و اخمات رو تو هم میکشی و تو دهنت میکنی و  وقتی به ما هم نگاه میکنی یه لبخند شیرین هم تحویلمون میدی تنوع طلب هم هستی همش باید عروسکهات عوض بشن .  4 دست و پا هم باشی مدام دور خودت میچرخی تا چیز جدید پیدا کنی  اگه چیزی نباشه نق میزنی و گریه میکنی وای اگه لب تاب  و موس و سیم  ببینی تمام تلاشت رو میکنی و خودت رو روسینه میکشی که بگیریش و بخوریشون امروز دیدم انقدر سیم شارژر موبایلم رو تودهنت گذاشتی حالت زنگ زدگی گرفته عاشق سیم شارژری میتونی بیصدا یک ساعت اونم نشته یا 4 دست و پا بازی کنی  اگه 4 دست و پا خسته بشی سرت رو رو زمین به پهلو میزاری وبعد یه استراحت کوتاه دوباره شروع میکنی که من عاشق این حرکتتم و  سوکت سیمش رو  تو دهنت میکنی و با صدا میمکیش .این کارم هم تاوقتی میتونی انجام بدی که حواسم نباشه. آخه آلوده است و ضرر داره این جور چیزا!!

از خواب هم بیدار بشی  اگه باز خوابت بیاد حوصله نداری و تند تند پستونک میخوری و خماری و فقط این و اونو بی جوصله تماشا میکنی یه چند دقیقه به یکی خیره میشی بعد یه چند دقیقه به یکی  دیگه  نگاه میکنی و (حرکت دادن سرت به سرعته و سرت رو سریع اینور و اونور میچرخونی)چون بیحوصله ای به هیچ وجه هم لبخند نمیزنی و جواب لبخند کسی رو هم نمیدی البته بعضی وقتها به من میخندی . کمتر بیحوصله هستی همیشه با یه ذره خواب هم سرحال میشی و سریع میخندی و از اینکه مارو میبینی خوشحالی و خیلی سریع دور و برت رو نگاه میکنی تا یه چیزی ببینی و بگیریش و باهاش بازی کنی .مثلا رو مبل نشستم  و تو روپام هستی ازاونجا زمین رو نگاه میکنی و سرت مدام میچرخه تا یه جیزی ببینی خدا نکنه یه چیزی ببینی اگه روبروت باشه رو دو تا پا می ایشتی به سمتش حمله میکنی اگه بغلت باشن بی احتیاط  خودت رو به سمتش میندازی. این کار رو یه طوری انجام میدی که انگار چقدر به خودت و راه رفتنت مسلطی تو بغلمون هم خودت رو پرت میکنی

 

حتی وقتی پی پی میکنی میشورمت مدام اینور و اونور رو نگاه میکنی  تا چیزی برای گرفتن پیدا کنی حتی لگن حمومت به اون سنگینی رو محکم تو دستت میگیری و بلندش میکنی و  نمیتونم از چنگت دربیارم. عاشق اینی که بشورمت . تورو دمر میذارم و شکمت رودستم  و دستت رو هم میگیرم و مشغول شستن خرابکاریت میشم  تو هم   همونطوری همه جارو نگاه میکنی و سرت رو برمیگردونی و منو نگاه میکنی و به من میخندیو  و یا پشتت رو نگاه میکنی من عاشق این نگاه باتبحرتم دستت هم که مدام کار میکنه و میخوای شامپو بدن و حتی آب رو هم بگیری. خلاصه حسابی بازیگوشی میکنی و آب رو دوست داری . وقت حموم کردن هم بازی میکنی و همه چیز رو میگیریوباعروسکات مشغول میشی و همونجا هم میخوریشون.وکاسه آب رو هم وقتی میخوام آب روت بریزم میبینی عروسک رو میندازی و اونو میگیری.

و آب رو سرت میریزم انگار نفست میگیره و دست و پامیزنی مثل آب خوردنته، ولی گریه نمیکنی با تعجب دوش آب رو نگاه میکنی و ازاون بیشتر هم از اینکه آب به چنگت نمیاد تعجب میکنی


از لباس پوشیدن هم که بدت میاد و گریه میکنی ولی تحت هیچ شرایطی از لباس در آوردن ناراحت نمیشی!!!

خیلی قلقلکی هستی و  بهت دست میزنیم موهای تنت  سیخ میشه و با قلقلک دادنت قهقهه میزنی درست مثل وقتی که بهت دالی میگیم.

وقتی بغل کسی هستی وپشتت بهشه و  حواست نیست و مشغول تماشای اطرافی و ساکت و مودب نشستی  و اصولا اینجوری یعنی خوابت میاد و حوصله نداری ،یکهو سرت رو بالا میگیری و از پایین به اون کس نگاه میکنی و خیره میشی  و سریغ سرت رو برمیگردونی رو به روتو نگاه میکنی که همه عاشق این نگاهتن و دلشون ضعف میره و التماست میکنن اینجوری نگاشون نکنی . دایی که منتظره به قول خودش از این  نگاه های عاشق کش بکنی.حتی اگه رو زمین نشسته باشی و کسی بغل دستت باشه یا کمی پشتت باشه سرت رو برمیگردونی و  چون کوچولویی باید سرتو بالا بکشی تا  بتونی صورت اون آدم مورد نظر رو ببینی  و  اون طرف هم  از بالا داره پایین رو که صورت قشنگ شماست نگاه میکنه ، کلی کیف میکنه منم خیلی این نگاتو دوست دارم.

وقتی شکمت سیره و خوابتم نمیاد و سرحالی کمتر چیزی ناراحتت میکنه . اگه به پشت باشی پاهات رو میگیری تودستت و باهاشون بازی میکنی  و 4 دست و پا باشی سرت رو بالا میکشی و رودستت میمونی و به من هم میخندیو سرت رو به پشتت تا جایی که بتونی عقب میدی و تلاش میکنی عقب تر بدیش که سرت تاب میخوره بعد هم به پشت برمیگردی و از وضعیتت راضی هستی و دست و پاهات رو باز میکنی و بعد چند ثانیه از ریلکس کردن خسته میشی و پاهات رو میگیریو بالا میکشی یا خیلی جالب دستاتو جلوی چشمت میاری و میچرخونی و بادقت نگاشون میکنی بعد دستاتو ،تو هم میندازی و میزنیشون به لب و چونت . اگه نشسته باشی هم دستاتو نگاه میکنی و تو هم میندازی و میزنی به چونت و  چیزی برای بازی نداشته باشی چون سر حالی  نشسته یه کم خم میشی و به پاهات یا زمین میکوبی و به عبارتی بال بال میزنی اینکارو وقتی به پشت خوابیدی هم انجام میدی نشسته باشی و چیزی ازت دور باشه هی خم میشی و دستت رو دراز میکنی و دوباره کمرتو صاف میکنی چند بار این کاررو انجام میدی و با یه eh هم اون چیز رو صدا میکنی و وپاگه کسی رو نبینی و من پشتت باشم هرچند دقیقه هم چک میکنی ببینی من هستم یا نه ؟ سر تو برمیگردونی به من نگاه میکنی میخندی و برمیگردی بازیتو میکنی.

پوشکت رو هم که عوض میکنم کلی خوشحال میشی و به من مدام میخندی و پاهات رو میگیری به پهلو برمیگردی و صدا ئر میاری و  بازی میکنی و حسابی حرکات ژیمیناستیکی انجام میدی و بعد وقت پوشک کردنت پاهاتو سفت میکنی و صاف میکشی و به هم نزدیک میکنی یه جورایی میخوای جلوی روند کارم رو بگیری الان هم که یاد گرفتی چسبهای پوشکو میگیری میکشی. چاره چیه عزیزم ؟ باید پوشکت کنم . کی 2 سالت میشه تا راحت بشی؟

صبحها هم که از خواب پامیشی  اول یه کم با پتو بازی میکنی و خودت رو مشغول میکنی و بعد حوصلت سر میره و چون تو اتاق تنهایی با گریه های بریده بریده صدام میکنی هر چند تا گریه هم منتظر میمونی ببینی پیدام میشه یا نه ؟به محض اینکه صدام رو میشنوی میخندی منو که ببینی (هی )میگی و کلی ذوق میکنی و همینطور میخندی و خوشحالی و بعد بلندت میکنم  و تو هم به صورتم  به عنوان تشکر دست میکشی بازم با صدا ذوق میکنی و مسیر کوتاه اتاق خواب تا پذیرایی  با خنده همه جارو نگاه میکنی و حسابی خوشحالی.فدات بشم مننننننننننننننننننن

الان هم که  ساعت 3.45 دقیقه صبحه و شما هم خوابی عزیزم. از 3 ماه بیشتره که شبها خوب نمیخوابی هر نیم ساعت بیدار میشی و گریه میکنی و فقط تو بغلم دوباره میخوابی . دفعات بیدار شدنت اگه خیلی زیاد خوب باشه هردوساعت یکباره. که میدونم این بیتابیت از دندونته. فقط پریشب یکبارکل شبو بیدار شدی که کلی از خواب راحتم لذت بردم .

چند شب پیش  هم تا ساعت 2 نخوابیدی منم ازساعت 12 از  اتاق آوردمت بیرون که بابا امید بخوابه . خیلی خوابت میومد ولی هیچ رقمه نمیخوابیدی. همش چشاتو مثله همیشه که وقتی خوابت میاد،با پشت دستات میمالیدی و نق  های کوتاه میزدی .ساعت 1.5 گفتم برات تلویزیون رو روشن کنم چند تا موزیک ویدئو ببینی شاید خیره بشی و چشات خسته شه بخوابی که همینجور ساکت نگاه میکردی و تکون نمیخوردی منم مشغول کار شدم و هر 10 دقیقه میومدم طوری که متوجه نشی و تمرکزت به هم نخوره نگات میکردم میدیدم چشات نیمه بازه بعد نیم ساعت اومدم کنارت با خودم گفتم چرا نمیخوابه ؟ تا منو دیدی چشاتو بستی و خوابیدی . مامان قربونت بره انگار بادیدن من خیالت راحت شد که مامانت مواظبته . شاید کمی تاریک بود ترسیده بودی !!کلا آرزوی یه دل سیر خواب راحت رو دارم . اما اشکال نداره مامان آرزو واسه همین کارها مامانته دیگه عسیسم.

 ببخشید دختر قشنگم این مطلب خیلی طولانی شد و میترسم بعد ها از درازای مطلب حوصلت سر بره   منم که خیلی خوابم میاد ولی چاره ای نداشتم میترسیدم بذارم برای بعد یادم بره

امیدوارم تونسته باشم همه چیز رو درست شرح داده باشم تا تو هم درآینده درست تصورشون کنی و متوجه بشی و کلی لذت ببری.به امید اون روز عزیزکم خیال باطلقلبماچ

خب دیگه چیزی یادم نمیاد جز  چیزی که همبشه یادمه :

دوستت دارم خیییییییلی زیاااااااااااد

خدایا ااااااااااااااااااهزاران باااااااااار شکرت



 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان هلیا
13 اسفند 92 8:49
آفرین به این مامان با حوصله که انقد ظریفانه کارهای شما خانم خوشگله رو ثبت میکنه که بعدا از خوندنشون لذت ببرید و شما دخمل نازمون که اینطوری خودتو تو دل مامان جا کردی اینجاست که آدم میمونه از این عشق مادر و فرزندی وای خدای مهربونم به همه اونایی آرزوی ای فرشته های دوست داشتنیتو دارن سریعتر عطا کن.عزیزم انشالا همیشه سلامت باشیو و همیشه در کنار مامان وبابای مهربونت زندگی شیرینی داشته باشید.
مامان آرزو
پاسخ
سلام مرسی خاله مهربونم که با حوصله خاطراتم رو میخونیدو همراه همیشگی من و مامانم هستید. ممنون از دعاهای قشنگتوت . چه دعای خوبی ! خدا به همه آرزومندها یه نی نی هدیه بده. مامان با حوصله مینویسه برای خودش که درآینده با یادآوری شیرین کاریام حسلبی کیف کنه وگرنه من بهانه ام
مامان ارمیتا
14 اسفند 92 21:11
سلام عسل خاله آخه چقدر نازی شما عکس لختتیت محشره عزیزم کاش میتونستم بوست کنم چشم بدی ها ازت دور باشه گلم
مامان آرزو
پاسخ
سلام مرسی خاله مهربونم به خوشگلی و خانمی آرمیتا جوون که نمیشم
سونیا مامان محمد امین
14 اسفند 92 22:24
ارمینای خاله سلام شکر که سالم و شادی و مامان از شما راضی هستش دخمل خوشگل قول بده به خاله که در اینده که بزرگتر بشی خوب خوب بخوابی تا خستگی های مامان در بره باشه؟ ارزو جون افرین به این اراده و پشتکارتون که بعد یک روز طاقت فرسای سر و کله زدن با بچه تا این وقت بیدار موندی و مطلب نوشتی راستش من تنبل تر از این حرفاما خدا این عشق مادر و فرزندیتونو بیشتر کنه و ارمینا جونم رو برات حفظش کنه الهی امین
مامان آرزو
پاسخ
سلام دوست مهربون من سونیای عزیزم مرسی از این همه لطفی که به مادارید راستش اون روز جو زده شده بودموگرنه خیلی خیلی تنبلمممممممم آخ خوابو نگو که آرزوش به دلمون مونده. کی میخوان عاقل بشن و از اینفرصتهای طلایی عمرشون برای خوابیدن استفاده کنن خدا عالمه