سیزده بدر 93
عزیزم با دوروز تاخیر سیزده بدرت مبارک
امسال سیزده بدر اولین سالی بود که با پدر و مادر هامون نبودیم چون ساعت 9 شب 12 فروردین خونه رسیدیم نمی تونستیم بریم شمال و خسته هم بودیم بنابراین صبح 13 به ئر رو استراحت کردیم و بعد از ظهر رفتیم تا رسم ایرانیان رو به جا بیاریم. صبح داییت رفت شهروند دنبال گوشت برای کباب اما شهروند تعطیل بود و هیچ جایی هم گوشت خوب نداشتند من شامی درست کردم و زن داییت ساندویچ مرغ و رفتیم جنت آباد و با خاله المیرات یه جایی جوجه لبنانی و جوجه معمولی و تنقلات خریدیم و تو یه پارک تو جنت آباد سیزده مون رو بدر کردیم و جوجه رو هم رفتیم خونه دایی امیدت کباب زدیم و جای همه رو هم خالی کردیم وخوردیم:
بغل خاله جونت توی پتو نشستی ، هوا سرد بود:
اینم غذای شما سرلاک و اولین بار بود که سرلاک گندم میخوردی:
اینجا هم زن دایی جوونتون بهتون موز میدن میل بفرمایید:سرتو میاوردی پایین یه گاز میزدی بعد سرتو بالا میاوردی و میجویدیش و باز تکرار میکردی. خیلی بانمک بود جیگر طلای مامان:
شما و بابا امیدجوونتون:
مامان قربون لب و دهن و بینی کوچیکت بشه:
خونه دایی امید:
آخ که چقدر خوابت میومد:
انشالله تو این سال هر چی غم و غصه و ناراحتی و دلگیری هست از خونه همه بره بیرون و هرچی شادی و نشاط و سلامتی و برکته بیاد تو خونه همه
و همه نی نی ها و خانواده ها شاد و سلامت و خوشبخت باشن.
و خدا شما، عشق کوچولوی مامان آرزو و بابا امید رو سالم و خوشحال نگه داره
سیزده بدرت به خیر و شادی عسلم