آرمینا جون  آرمینا جون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

آرمینا جون دلیل زندگیمون

دندون سوم

  فرشته مهربون دندون سومت رو هم برات آورد .   آفرین به شما دخمل شجاع مامان آرزو ، مامان فدای بی زبونیت بشه الهی.عزیزدلم امروز متوجه شدم از بالا دندون سوم شما هم نیش زده.ماشالله به شما دخملی این یکی رو بدون لجبازی در آوردی البته شاید درد داشتی ولی به بروز نمیدادی و مقاومت میکردی. به هرحال امروز 17 /1/93 روز یکشنبه دندون سومت هم خودنمایی کرد .  ایشاالله همشون رو بدون درد و ناراحتی در بیاری و همیشه باهرلبخندی مرواریدات بدرخشه شمش طلای من اینم عکس دو تا دندون بلیت که با هم دراومدن و امروز با هر سختی که بود عکسشونو گرفتم:     ...
17 فروردين 1393

عکس آتلیه دوم آرمینا عسلی و رفتن به مهد برای ثبت نام

عزیز دل مامان ، شمش طلای مامان: عکسهات آماده شد.عزیزم 5 شنبه 22 اسفند 1392 بود که ساعت 5 شما رو بردم آتلیه کاکوش . و روز 27 اسفند به من زنگ زدند که عکسهاآماده است اما موند برای جمعه 15 فروردین 93 یعنی سال بعد گرفتم. به همین راحتی خانم عکاس حواس پرت هم یادش رفته بود عکسهای ادیت شده شما رو هم تو سی دی که به ماداده بود ، بده بنابراین دیروز صبح اول  با بابا امیدت که مرخصی گرفته بود ،رفتیم به مهد فرشته های آسمانی که نزدیک اداره من و شعبه باباته. با اینکه از بهمن ماه همکارم که دختر 2 ساله اش اونجا میره و سفارش کرده بود بازم گفتند که جاندارند خانمی که اونجا بود گفت مدیر مهد روز سه شنبه این هفته میاد .بااون صحبت کنید شاید از 2 ...
17 فروردين 1393

سیزده بدر 93

عزیزم با دوروز تاخیر سیزده بدرت مبارک امسال سیزده بدر اولین سالی بود که با پدر و مادر هامون نبودیم چون ساعت 9 شب 12 فروردین خونه رسیدیم نمی تونستیم بریم شمال و خسته هم بودیم بنابراین صبح 13 به ئر رو استراحت کردیم و بعد از ظهر رفتیم تا رسم ایرانیان رو به جا بیاریم. صبح داییت رفت شهروند دنبال گوشت برای کباب اما شهروند تعطیل بود و هیچ جایی هم گوشت خوب نداشتند من شامی درست کردم و زن داییت ساندویچ مرغ و رفتیم جنت آباد و با خاله المیرات یه جایی جوجه لبنانی و جوجه معمولی و تنقلات خریدیم و تو یه پارک تو جنت آباد سیزده مون رو بدر کردیم و جوجه رو هم رفتیم خونه دایی امیدت کباب زدیم و جای همه رو هم خالی کردیم وخوردیم: بغل خاله جونت تو...
15 فروردين 1393

روز هفتم سفر آنتایا- روز پایانی مورخ 12/1/93

بالاخره 12 فروردین از راه رسید و گردش ما در آنتالیا هم به پایان رسید . خدارو شکر همه چیز خوب و مرتب بود و خوش گذشت .عزیزم صبح باید ساعت٩.٣٥دقیقه تو لابی میبودیم تا با اتوبوس بریم فرودگاه که ساعت 1 به وقت آنتالیا پرواز داشتیم ( اینم بگم که روز قبلش ساعت آنتالیا ساعت 12 نیمه شب یک ساعت به جلو کشیده شدو با این اوصاف اختلاف ساعت آنتالیا  با ایران  یک ساعت شد یعنی آنتالیا یک ساعت از ایران عقب تر بود)موقع رفتن به آنتالیا شماره پروازمون 601 K K بود و موقع برگشت به ایران شماره پرواز ما 602 KKبود و من تو فرودگاه برات یک قرص شیاف تب بر بنابر سفارش دکتر داروخانه که گفت تو ایران پیدا نمیشه خریدم . انشالله هیچ وقت ازش استفاده نکنی گلم. بدو...
15 فروردين 1393

سفرآنتالیا- روز دوم 7/1/93

عزیز دلم روز دوم سفرمون صبحش تصمیم گرفتیم بریم اطراف کمر که جای خاصی هم نبود  و مرکز خریدی هم نداشت مغازه هاش روببینیم. مغازه هاش و اجناسشون شیک نبود.این شهر فقط فضای زیبا و آرومی برای تفریح و گردش  تو ساحل و هتل داره و برای خرید باید رفت آنتالیا شما و بابا امید تو شهر کمر: شما و دایی امید: اینم بگم که کفش پوشیدن رو دوست نداری و کفشاتو هم خیلی زود با زدن پاهات به هم درمیاری طوری که منو منصرف میکنی وقت انتخابات بود و عکسهای انتخاباتی رو بنر ها نصب بود و سطح شهر ماشینهای ونی که عکس کاندیداشون روش بود میچرخیدند و آهنگ پخش میکردند و با بلندگو تبلیغ میکردند: با نظمی که داشتند سطح شهر مرتب بود: ...
14 فروردين 1393

سفرآنتالیا روز سوم8/1/93

عزیز دل مامان . خوشگلم روز سوم هم تو هتل کلی خوش گذروندیم. این بند پستونکت رو تو داروخونه کمر که روز قبل رفته بودیم برات خریدم. چون بند قبلیت خراب شد.البته یه خمیر دندون هم خریدم . هیچ هتلی تو آنتالیا خمیر دندون نداشت.   بعد صبحونه هم رفتیم اطراف تا بگردیمو چند تا گردش تفریحی کنیم عکس شما تو بالکن اتاقمون که آماده شده بودی بری بگردی: عکس شما و بابا امید تو راهرو هتل: همینکه از هتل بیرون اومدیم نور آفتاب میخورد تو چشمتو وای شما هم که از افتاب فراری باکلاه جلو صورتت رو میگرفتی و چشمتو میبستی.نگاه کن اینجوری :  از بین تفریحها، قایق بازی رو انتخاب کردیم و دیدیم با وجود شما...
14 فروردين 1393

روز چهارم و پنجم و ششم سفر آنتالیا-مورخ 9و10و11/1/93

عزیزم ٣ روز هم رفتیم خرید و چند تا پاساژ مثل پاساژ‌میگروس  که روز چهارم بود  رفتیم که  اجناسش برند بود و گرون بود و یه چیزهایی خریدیم . روز پنجم هم رفتیم پاساژ ازدیلک و تراسیتی که دو تا پاساژ کنار هم بود. پاساژ مارک هم تو میدون جمهوریت روز آخر قبل از پرواز  یعنی روز ششم رفتیم و تو خود خیابون جمهوریت تونستیم یه چند تا رو تختی و کاور تخت که قیمتش خیلی خوب بود بخریم.برای شما نتونستم خیلی خرید کنم فقط  تونستم یه صندل خوشگل و دو تا پیراهن و یه لباس راحتی و یه بلوز و شورت قشنگ بخرم. همش همه به من میگفتند اینقدر براش نخر بزرگ میشه و ازش نمیتونه استفاده کنم منم که ضایع میشدم دیگه پیگیرش نمیشدم. ماما...
14 فروردين 1393

اولین دریا و ساحل و اولین مایو -روزدوم سفر آنتالیا-7//1/1393

عزیز دلم روز دوم بعد ناهار شما مایوتونو پوشیدید که بریم کنار دریا و استخر و اطراف ساحل هتل بگردیم . این اولین باری بود که میرفتی کنار دریا و دیدن دریا برات جالب بود و صدای آروم موجها رو که میشنیدی برمیگشتی و نگاه میکردی و شنها رو هم خیلی دوست داشتی و میخواستی بخوریش. هلاک شدیم تا سرتو بالا بگیری و ازت عکس یگیریم   شما و بابا امید .از اون بالا هم داشتی شنها رو نگاه میکردی : ما اینجوری آفتاب میگیریما:     ...
13 فروردين 1393

اولین تاب سواری مورخ 6/1/1392 -سفر آنتالیا

عزیز دلم روز اول که رفتیم اطراف هتل گردش کنیم یه جای کوچیک کنار ساحل برای بازی بچه ها تدارک دیده بودند دقیقا بغل پارک آبی هتل. منو بابا هم شمارو برای اولین بار سوار تاب کردیم و تابت دادیم و کلی کیف کردی     دوتا بچه دیگه اومدن تاب سواری و شما اونها رو نگاه میکردی و هرچقدر صدات میکردیم اصلا به مانگاه هم نمیکردی با دستهای کوچیکت طناب تاب رو گرفته بودی و بعد یه مدت شروع کردی به خوردن و زبون زدن تاب   اینجا هم بعد گردش و تفریح خسته شدی و خوابیدی:   ...
13 فروردين 1393