سفر آنتالیا و روز اول
گل بهار مامان، دختر عزیزتر از جانم: الان ساعت 10 شب به وقت آنتالیاست که دارم برات از خاطرات سفر آنتالیا میگم. برای نوشتن مطالب مجبورم بیام لابی هتل . الان شما تو کالسکتون پیش من خوابیدی و دایی و زن داییتون تو هتل طبقه 2 اتاق 1218 خوابیدن و بابا امید و خاله المیرا جوون شما هم طبقه بالا تو بار و دیسکو شو و رقص تماشا میکنن . عزیزم ما ساعت 4 صبح روز 6 فروردین به قصد آنتالیا پرواز داشتیم که ساعت 12 از خونه با ماشینهای خودمون حرکت کردیم و این 4 ساعت و انجام کارهاش خیلی خسته کننده بود و بابا امیدت حرف منو گوش نکردو کالسکتو با چمدونها تحویل داد هر چقدر گفتم لحظه پرواز تحویل بدیم گوش نکرد و شما هم به شدت مامانی و تو این چند ساع...